برنامه یاد بعضی نفرات
 
چهارشنبه 4 شهریور 1394 - 02:26

دوست عزیز، جناب عادل گلکار:
چند نکته در نوشته تان بود که بد نیست آن را ذکر کنم.
اگر هنرمند، هنرمند باشد، متر و معیارش چیزی بالاتر از عوام جامعه و مجریان ترانه است.
اگر هیت شدن یک قطعه را به عنوان متر در نظر بگیریم پس قطعه "باباکرم" و متل های رایج بایستی فرم اصلی ترانه باشند.. همچنین در عصر جدید شعر کارتون های کودکانه که از شبکه های کودک پخش می شوند هم بسیار گیرا بوده و همه آن را تکرار می کنند، چه کودک و چه مادربزرگ. پس هنرمندی که مسئول تغذیه فکر و عقیده دیگران است و بایستی مسائل را زودتر از دیگران ببیند نباید به کارهای سطحی آن هم به بهانه ضعیف شدن گوش های مردم و نداشتن وقت توجهی داشته باشد. مسئول ضعیف شدن گوش های مردم ترانه های ضعیفی است که هر روزه در حال پخش شدن است. اگر دغدغه شما هنر بوده و هست، پس به جای واگذار کردن ترانه های درجه دوم خود، به گفته خودتان، به مجریان ترانه دست از واگذاری ترانه بکشید و آنقدر منتظر بمانید تا یک مجری که اهل هنر باشد به دنبال شما بیاید، نه اینکه شما به دنبال مجری بدوید.
هنرمند همیشه بایستی چند پله از مردم و زمانه جلوتر باشد تا مردم به سمت او و معیارهایش حرکت کنند. اگر هنرمند منتظر نظر مردم باشد فرهنگ عقبگرد امروز نتیجه نهایی خواهد شد.
منصور جعفری با ترانه فرفره های بی باد مطرح شد. ترانه حتی هیت شد و علت آن نه مجری که خالق اثر بود. و منصور جعفری از آنجایی که میباید می بود دور شد و دلیل آن هم همکاری با هم صنفان داخلی شما بود. اگر اثری آنقدر قوی باشد در این بازار شعر و آواز هم شنیده خواهد شد. ترانه شب سپید، آلبوم قدغن، و بغلم کن (ساده ترین شعر پیچیده شهیار) همگی در غربت نشینی و ندیدن خانه و خانواده و خواهر و مادر ،آن هم نه یک لحظه که بیش از 3 دهه، سروده شده اند.
کار دوستان، کپی ترانه "قدغن" با نام جدید "ممنوع" است. کپی های ترجمه دوستان هم که بر همه مشخص گشته است. بهتر است برای دوستتان هم یک بیانیه بنویسید و در این کار او را محکوم نمایید.
ترانه بایستی در عین سادگی چند لایه باشد... مانند شب سپید و بغلم کن. نه مانند ترانه های امروزی که روان تر از حرف های عامیانه و رایج است و حتی ارزش فکر کردن هم ندارد و به لحظه ای به گوشی رفته و در لحظه ای دیگر خارج می شود.
بسیاری از ترانه سرایان امروزی خود مجری ترانه های خود شده اند. پس انتظار می رود اوج ترانه هایشان را که دیگر مجریان زیر بار اجرایش نمی روند را خود اجرا کنند. در عمل اما چیزی خلاف این ثابت شده است.نمونه ترجیع بند"بمون که بی تو دیوونم، بی تو نمیتونم، طاقت بیارم" و یا کارهای دوستان دیگر خانه ترانه.
اگر در کودکی شما، بمب و آژیر خطر بوده است، برای دیگران آن هم در اوج شکوفایی، خراب شدن کاخ شهرت و اعتبار در خانه و غربت و بی پولی و آوارگی هم بوده است. شاهکار "نون و پنیر و سبزی" در آن زمان سروده شده و انقدر چند لایه و دارای فرم است که در دهه 90 به ارزش اصلی اثر پی برده ایم.
ترانه سرایان داخلی نه تنها با مجریان لس آنجلسی کار می کنند و فول آلبوم با آنها می دهند، بلکه تنها به قیمت های میلیونی بسنده می کنند و با مجریان داخلی کار می کنند. می توان قیمت یک ترانه شاهکار و هیت در دهه 50 را با یک ترانه ساده امروزی مقایسه نمود.
کارگاههای ترانه، تیتراژ های تلویزیونی، تبلیغات سایتهای اینترنتی، فیسبوک و دیگر شبکه های اجتماعی و ... همگی اثری بسیار بیشتر از تبلیغات دهه 50 داشته اند. تفاوت اصلی بین دهه 50 و امروز، شاید در بی بدیل بودن مجریان و مولفان بوده که تنها خودشان را ارائه می دادند و نیازمند کپی کردن و نوشتن دیگران نبوده اند.
کارنامه ای مدنظر قرار می گیرد که به دور از نوسان و فراز و فرود بوده و همواره خطی صعودی را داشته باشد. داشتن یک یا چند ترانه هیت و شاهکار، نشان از داشتن کارنامه نیست. مثال واضح را می توان در دو عکاس، یکی حرفه ای و دیگری آماتور دید. یکی آنقدر عکس میگیرد تا یکی از آنها خوب شود، آن هم نه عکس روتوش شده اش را و دیگری خلق لحه را پیش بینی می کند و انقدر عکس زنده است که نیازی به روتوش ندارد.
شهیار قنبری اگر می گوید ما اهل مطالعه نیستیم، درست می گوید... که اگر اهل مطالعه بودیم متوجه می شدیم که نباید دنباله رو دیگران بود و هرچه مردم طلب می کنند را به خوردشان داد-آن هم به دلیل مادی و کسب شهرت-. اگر اهل مطالعه بودیم، در یکی از جنبه های هنر، لااقل کاری نه در سطح جهان که در سطح رقابت با هنر دهه های قبل ارائه می کردیم.
جبهه گیری های دوستان ترانه سرا را به وضوح در جلسه خانه ترانه و پس از انتشار آلبوم دوستت دارم ها مشاهده کردیم. آنجا که دوستان شهیار را یک ترانه سرای تمام شده و متعلق به نسل قبل نام بردند و ایراد هایی بر ترجیع بند ترانه "ناخوش" گرفتند در حالی که ذره ای به مفهوم اصلی و حضور امید در ترانه های شهیار قنبری پی نبرده اند. چرخش 180 درجه ای همین دوستان را پس از انتشار کتاب "بنویس! ساعت پاکنویس!" دیدیم که به دلیل ترس از حضور مجدد نام شهیار قنبری و آشکار شدن اصل و جعل، در اذهان هنردوستانی که کم حافظه گشته اند، خود را از دوستان سابق جدا و به رقیب و دشمن سابق پیوستند و زبان به تمجید شهیار گشودند.
اگر هم فردی از ما ایرادی می گیرد و می گوید برای زیباتر شدن بهتر است هر روز ورزش کنی، به جای اعتراض کردن شاید بد نباشد به آینه نگاهی بیندازیم و فرم اصلی خود را مشاهده کنیم.
من نه عاشق و سینه چاک شهیار هستم و نه دشمن شما. به قدر فهم و درک خود کارهای هر دو را شنیده ام و کارهایی از هر دو را دوست داشته ام و با برخی ارتباطی برقرار نکرده ام.
بهتر است از هم صنفان خود ایراد بگیرید و بیانیه و گلایه ای از آنها داشته باشید، اگر دغدغه تان هنر و هنرمند است.
دوستدار شما
سپاس

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

Plain text

  • هیچ تگ HTML ی مجاز نیست.
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
CAPTCHA
This question is for testing whether or not you are a human visitor and to prevent automated spam submissions.



افزودن یک دیدگاه جدید | موسیقی ما