برنامه یاد بعضی نفرات
 
meshkatianded
چهار ستاره براي استاد کم است
درگذشت پرويز مشکاتيان، ناراحت‌کننده‌تر از هر از دست رفتني بود و اندوهي مضاعف نسبت به همه خبرهاي بدي از اين دست داشت. هم هنرمندي تمام‌عيار، در ميانسالي رخت از دنيا بست و دست از زندگي شست و هم داغي عميق بر جان آرزويي افتاد که از خيلي وقت پيش دل‌مان را به آن خوش کرده بوديم. مي‌گفتند بعد از مدت‌ها آفتاب از طرف خوبي درآمده وممكن است مشکاتيان و شجريان –که تصور درست موسيقايي اين دو بدون هم، بي‌شک تصور ناقصي است- دوباره کنار هم روي صحنه بنشينند و يک بخش کنسرت گروه شهناز را دوتايي اجرا کنند که اجل مهلت‌شان نداد. مهلت نداد تا بلکه شمه‌اي و سايه‌اي از «آستان جانان»، «سر عشق»، «همايون مثنوي»، «دستان»، «قاصدک» و «بيداد» و... پديدار شود و ما را ببرد به آنجايي که پيش از اين رفته بوديم و مي‌رفتيم. اما همين اتفاق دردناک بهانه‌اي است براي آنکه مروري کنيم آثار بلند و بالاي او را و انگشت حسرت بر دندان بريم و بگزيم و گلايه کنيم از روزگار و مناسبات اجتماعي که نگذاشت بيش از اين از يکي از نوادر و نوابغ روزگار بهره‌ ببريم.

در شرايط عادي، سنتور به واسطه سوناريته خاص و محدوده صوتي‌اي که دارد، سازي نيست که گوش غيرمتخصص تحمل شنيدن مدام صدايش را داشته باشد. شايد بتوان چندين ساعت پياپي تار نوازي را شنيد و سه‌تار نوازي را و به همين صورت ني و ويولن و کمانچه‌نوازي را گوش کرد. اما سنتور اگرچه فواصل بم را هم تا حدودي دارد، اما پايه‌اش بر صدادهي فواصل زير است. بنابراين گوش کردن متوالي به نواي سنتور، براي شنونده‌هاي غيرمتخصص کار چندان ساده‌اي نيست اما سنتورنوازي مشکاتيان چندان مطابقتي با بر اين قاعده ندارد. تکنيک خاص نوازندگي او جدا و منحصر از تکنيک‌هاي منحصربه‌فرد اساتيد ديگر بود.لااقل آنهايي که «آستان جانان»، «همايون مثنوي» و «قاصدک و بيداد» را شنيده‌اند مي‌توانند گواهي دهند که مي‌شود چندين ساعت خود را مشغول گوش دادن به سنتورنوازي مشکاتيان كرد. مضراب‌هاي مشکاتيان چنان صدا را در ميان فواصل به نوسان در مي‌آورد که شنونده ناخودآگاه در فضايي سرشار از تعليق قرار مي‌گرفت؛ تعليقي که بازي‌هاي او با ملودي و ريتم به آن دامن مي‌زد و تو گويي شنونده را در خلسه‌اي سرشار از موسيقي فرو مي‌برد. البته رد اين بازيگوشي ملوديک و هارمونيک نه فقط در نوازندگي که در آهنگسازي او، آشکارتر قابل مشاهده است.

توانايي پرويز مشکاتيان در نوازندگي سنتور خلاصه نمي‌شد. «سر عشق» شاهدي بر گستره توانايي‌هاي او در نوازندگي حتي در سازهايي غير از سنتور است. بداهه‌نوازي سه‌تار پرويز مشکاتيان با نواي ني محمد موسوي و البته آواز گرم محمدرضا شجريان روايت تازه‌اي از، يکي از معروف‌ترين غزل‌هاي سعدي و يکي از بهترين غزل‌هاي مولانا در مايه ماهور به دست مي‌دهد. «هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم...» و «در هوايت بي‌قرارم روز و شب...» نمونه‌هاي بهترين انواع بيان موسيقايي غزل هستند بياني که شايد در نگاه اول با مايه‌اي که براي کار انتخاب شده -ماهور- سازگار به نظر نمي‌رسد اما به لطف هنر و ظرافت‌هاي تکنيکي مشکاتيان و شجريان، کار بي‌نقصي از آب درآمده است.

اما بالاتر از نوازندگي، مشکاتيان را بايد به خاطر توانايي او در آهنگسازي و تنظيم ارکستر ايراني ستود. توانايي‌اي که در «رزم مشترک (همراه شو عزيز)»، «شيدايي (در همه دير مغان)»، «ايران( ايران خورشيدي تابان دارد )»، «ايراني ( ايراني به‌سر کن خواب مستي )»، «ياد باد»، «اي يوسف خوش نام ما»، «قاصدک» و... ظاهر مي‌شود و هر شنونده‌اي را به تحسين وا مي‌دارد. رنگ‌آميزي ملوديک قطعات نوشته شده مشکاتيان، به‌ويژه آنهايي که توسط خود او تنظيم هارمونيک شده‌اند، به واقع در موسيقي ما کم‌نظيرند. آن بازي‌هاي ملودي را در قطعه شروع بيداد يا تصنيف «يادباد» به خاطر بياوريد که چگونه با ترکيب‌بندي هوشمندانه سازها، تصويري متفاوت و نو را روي گوشه معروف و بسيار کار شده بيداد دستگاه همايون نقاشي مي‌کند. وقتي صحبت اين نوع نقاشي مي‌شود نمي‌شود از «نوا مرکب‌خواني» ياد نکرد. دستگاه نوا، بي‌شک يکي از سهل‌ترين و در عين حال پيچيده‌ترين دستگاه‌هاي موسيقي ايراني است و چند سالي بيشتر نيست که بازارش حتي پررونق‌تر از سه‌گاه و شور و ماهور شده است. قطعا به واسطه همين خاصيت «سهل ممتنع» است که در اين سال‌ها هر کس قصد کار نو دارد، سراغ «نوا» را مي‌گيرد و قطعه‌اي در اين مايه مي‌نويسد و تنظيم مي‌کند. اما يکي از بهترين نوشته‌ها و تنظيم‌ها همان قطعات و تصنيف «جان جهان» آلبوم «نوا مرکب‌خواني» است. قطعاتي که ملودي آنها گوشه‌هاي معمول و مترادف دستگاه «نوا»ست و حتي هر کارآموز تازه‌کاري در اول کار نوا، چاره‌اي جز نواختن آن گوشه‌ها ندارد اما روايتي که اين بار مشکاتيان به دست مي‌دهد کجا و گوشه‌هايي که در آموزشگاه‌ها با بچه‌ها تمرين مي‌کنند کجا؟ دخترک ژوليده‌اي را که ارکستر جمع‌وجور مشکاتيان در «دستان» را اجرا مي‌کند کجا و مشق‌هايي که سر کلاس‌هاي درس از مشق تار علينقي وزيري مي‌کنند کجا؟ ساير قطعات چهارگاه دستان هم همين‌طور. کارهاي گروه عارف در چاووشي‌ها هم. چه کسي مي‌تواند نمونه‌اي هم‌تراز «رزم مشترک (همراه شو عزيز...)»، «مرا عاشق چنان بايد..» سراغ بگيرد. اگر هم بتواند تعداد اين نمونه‌ها، با تساهل به تعداد انگشت‌هاي يک دست هم نخواهد رسيد.

صحبت قطعاتي را هم که مشکاتيان فقط نوشته و محمدرضا درويشي تنظيم‌شان کرده، بايد در رديف همين کارها قرار داد. «دود عود» و آن قطعات کم‌نظيري که در مايه نوا نوشته و اجرا شده‌اند، در بالاترين کارهاي ارکسترالي است که در فواصل پرده‌هاي ايراني ساخته و اجرا شده‌اند؛ کاري که فقط ني‌نواي عليزاده مي‌تواند به آن پهلو بزند، وگرنه همه تلاش‌هاي ارکسترال در اين زمينه به گرد پاي آن هم نمي‌رسد يا قطعاتي که در «گنبد مينا» در مايه دشتي و گوشه ديلمان نوشته شده‌اند. بيان موسيقايي اين حزن عميق و متفرعن فقط کار ملودي مشکاتيان است و تنظيم ارکسترال درويشي تا فضا را مهيا کند براي اينکه محمدرضا شجريان فرياد کند «ديدي‌ اي دل که غم عشق دگر بار چه کرد...».

صحبت درباره پرويز مشکاتيان محدود به اين حرف‌ها نيست. از هر سويي و هر دري که وارد بحث مرور مشکاتيان مي‌شوي، مرد بزرگي را مقابلت مي‌بيني که دستي طولا در همه شئون موسيقي دارد. در نوازندگي، آهنگسازي، تنظيم و تلفيق شعر و موسيقي و حتي به‌طور تخصصي شعر. مرد خوش محفلي را مي‌بيني که ممکن نيست کسي از او بد بگويد يا گله‌گذاري کند يا بتواند و جرات کند و مدعي شود و علامت سوال -ولو کوچکي- روي کارها و کارنامه او بگذارد. مشکاتيان مرد بزرگي بود که هم‌قد و قواره‌هايش در موسيقي ايراني به زحمت سه‌، چارتا هم نمي‌شوند؛ هنرمندي که -حتي اگر به بهانه درگذشتش هم نبود- باز هم چهار ستاره از چهارتاي ممکن برايش کفايت نمي‌کرد.
تاریخ انتشار : پنجشنبه 2 مهر 1388 - 00:00

افزودن یک دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

Plain text

  • هیچ تگ HTML ی مجاز نیست.
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
CAPTCHA
This question is for testing whether or not you are a human visitor and to prevent automated spam submissions.



دانلود چهار ستاره براي استاد کم است | موسیقی ما