برنامه یاد بعضی نفرات
 
قلب نوازنده پیشکسوت، علیرضا خورشیدفر، در دوران خاموشی ارکسترها از حرکت ایستاد
وقتی ارکستری نیست ...

[ آرش نصیری - روزنامهنگار، مدیر و مجری برنامه هزار صدا ]

« پدرم حتی در روزهایی که خانه بود باز هم قلبش در تالار وحدت می‌تپید...».

چند روز از تشییع پیکر استاد علیرضا خورشیدفر، نوازنده پیشکسوت و طراز اول اکثرقریب به اتفاق ارکسترهای ایرانی می‌گذرد و ذهنم هنوز درگیر این عبارت است که امیرحسین خورشیدفر، فرزند استاد گفت: « پدرم حتی در روزهایی که خانه بود باز هم قلبش در تالار وحدت می‌تپید...». همه ایستاده بودند. بنابر اعلام عباس سجادی که مجری مراسم بود و از بالا چهره‌ها را می‌دید، آن جمع یکی از باکیفیت‌ترین جمع‌های در ارتباط با موسیقی بود و بسیاری ازشاگردان استاد و همینطور همکاران و همراهانش در ارکسترهای سمفونیک و ارکستر ملی و ارکسترمهرنوازان و بسیاری از موزیسین‌های طراز اول حاضر بودند که قلب آنها هم در همین تالار می‌تپید و لابد آنها بیش از همه این حرف را درک کرده بودند.

ابتدا استاد فخرالدینی برای ایراد سخنرانی دعوت شد و از خوبی‌ها، همراهی‌ها، کم‌توقعی و همکاری بی‌دریغ خورشیدفر در طی حدود چهل سال همکاری گفت و بعد تقی ضرابی هم از دوشنبه ای گفت که می‌توانست با او چای بخورد و این فرصت آخرین همراهی را از دست داد و از جدیت و پیگیری و مهربانی ایشان گفت و از شاگردانی که تربیت کرده است و بعد استاد فریدون شهبازیان پشت تریبون قرار گرفت. نه. اول شهبازیان صحبت کرد بعد جناب ضرابی، اما چه فرقی می‌کند؟ مهم این است که شهبازیان حرف‌هایی را زد که خیلی‌ها منتظرش بودند و البته چیزی هم نگفت که کسی به ماجرای رهبر شدن یا نشدن ایشان در ارکستر ملی فکر کند. همه می‌دانند که در اواخر دوره دولت قبلی او به عنوان رهبر ارکستر ملی انتخاب شده بود اما در دوره جدید، استاد فخرالدینی به عنوان رهبر ارکستر معرفی شد و همه ما مدتی درگیر اینکه چه کسی رهبر ارکستر خواهد شد بودیم و در این میانه کم‌کم به خود آمدیم و از خود پرسیدیم: «کدام ارکستر؟!»

 از خیلی قبل‌تر از آن، ارکستر کم‌کم رو به تعطیلی رفته بود و بنابراین، مرکز موسیقی و بالاتر از آن معاونت هنری برای ارکستری که نبود رهبر تعیین می‌کردند و ما حرص و جوش می‌زدیم.
 
***

اینکه استادان فخرالدینی و شهبازیان چه جایگاهی دارند و هر کدام از آنها چه خدماتی کرده‌اند و چه کارهایی می‌توانند انجام دهند موضوعات مهمی‌ بود و اگر ارکستری باشد می‌توانست و می‌تواند جای بحث باشد، اما اینها در سخنان فریدون شهبازیان نبود و حالا استاد آمده بود تا از اصل ارکستر دفاع کند. استاد شهبازیان گفت: «همه در مراسم تشییع پیکر علیرضا خورشیدفر از تبحر او در نوازندگی، تکنیک، خلاقیت، موزیکالیته، اخلاق خوب، وقت‌شناسی، رفاقت و بسیاری امتیازات اخلاقی و هنری او سخن گفتند. به نظر من هر چه از او بگوییم کم گفتیم. او به راستی آفتاب تابان موسیقی ایران است که نیازی به تکرار گفته‌های من نیست اما من در اینجا می‌خواهم به این نکته اشاره کنم که حضور ما در تشییع پیکر چه مبنا و مفهومی‌می‌تواند داشته باشد؟ من خودم آهنگسازی بودم که نوازندگی کنترباس همه آثارم از دهه ۵۰ همراه با هنرمندی علیرضا خورشیدفر بود. من می‌دانم که او شاگردان بسیار خوبی دارد که حتی می‌توانند جای او را پر کنند اما به نظر من این‌ها کافی نیست. ما نباید جوان‌ها را به حال خودشان‌‌ رها کنیم. آن‌ها باید در یک جای ارزشمند بتوانند انرژی سرشار خود را روی صحنه موسیقی خالی کنند. این جوانان افراد بر‌تر جامعه ما هستند که ساز زدن در خانه برای آن‌ها کافی نیست. آن‌ها می‌خواهند در گروه‌های جمعی ارکستر روح رنج دیده‌شان را التیام دهند. آیا شما مملکتی را سراغ دارید که در شهرهای مختلف‌اش ارکستری نداشته باشد؟ . . . »

شهبازیان از کشورهای اروپایی گفت که هر شهر کوچکشان  چند ارکستر دارد اما مملکت هفتاد میلیونی ما هیچ ارکستری ندارد. آقایان مرادخانی و ارجمند هم ایستاده بودند. خیلی از اهالی موسیقی هم بودند و این لابد درد دل آنها هم بود و اگر علیرضا خورشیدفر هم آنجا بود لابد درددلش همین بود. اینکه موزیسینی که یک عمر سالم زندگی کرده و در سن شصت و هفت سالگی بدون سابقه قبلی بیماری قلبی ایست قلبی می‌کند، یک احتمالش هم می‌تواند رنجی باشد که از این داغ می‌برد. از رنجی که آنها می‌برند کسی چه می‌داند؟  

شهبازیان در آن جمع رییس‌جمهور را هم خطاب قرار داد: «آقای رئیس جمهور آیا شما به مردم قول ندادید که ارکستر‌ها را راه‌اندازی کنید؟ آیا امکان ندارد که ارکستر‌ها را احیا کنیم و جوانان را به کار برگردانیم تا خودشان را پیدا کنند و ما دیگر علیرضا خورشیدفر‌ها را از دست ندهیم؟ متاسفانه وزیر ارشاد هم به ما قول داد اما عملی نشد و حال این سوال پیش می‌آید که ما به عنوان یک کشور بزرگ در کجای این جهان خاکی ایستاده‌ایم؟ ....»
 
***

به راستی چه اتفاقی افتاده است؟ آیا واقعا دست‌اندرکاران عالی‌رتبه فرهنگی و سیاستگذاران، وجود ارکسترسمفونیک و ارکستر ملی را برای یک مملکت لازم نمی‌دانند؟ آیا اهالی موسیقی که آرزو داشتند و منتظر بودند شهرداری‌های اصفهان، مشهد، شیراز، تبریز و شهرهای بزرگ دیگر هم ارکسترهای سمفونیک یا ایرانی را برای شهر و استان خود راه‌اندازی کنند،  باید آن رویاها را فراموش کنند و فعلا برای راه افتادن یک ارکستر در یک کشور دست به دعا شوند؟ آیا کسی می‌داند نوازندگان ارکسترهای ما که برای تربیت و استاد شدنشان هزینه بسیاری شده است، الان کجا هستند و در چه ارکسترهایی کار می‌کنند؟ آیا از دست رفتن این سرمایه‌ها برای کسی مهم است؟ به راستی استادان و نوازندگان بزرگی که سال‌های عمرشان را در ارکسترها گذرانده و از نسل آهنگسازان و نوازندگان بزرگ قبل از خود آموخته‌اند، چگونه تجربیات بزرگ‌شان را به نسل بعد از خود منتقل کنند؟ سرنوشت این همه دانشجو و هنرجوی موسیقی چیست؟ ارکسترهای ملی و سمفونیک می‌توانند معیار و الگوی موسیقی اصولی و درست برای جوانان باشند و اهالی جدی موسیقی را دلگرم نگه دارند، به راستی موسیقی ما بی معیار و الگو و بی راهنما به کجا می‌رود؟

مسئول این لطمه بزرگ به موسیقی کیست؟

شما اگر جای مرحوم خورشیدفر بودید و هر روز در کلاس‌های دانشگاه و هنرستان با این جوانان برخورد می کردید و می دیدید که فلان نوازنده طراز اول که با خون‌جگر تربیت شده، هم اکنون یا موسیقی را رها کرده یا برای امرار معاش در سطح پایین ترین ارکسترها نوازندگی می کند، قلب‌تان جریحه‌دار نمی‌شد؟ آیا ...

پسر استاد در روز تشییع پیکر پدر گفت قلب پدر در تالار می‌تپید؛ وقتی قلب تالار خاموش است، چگونه می‌توان قلب خود را با آن تنظیم کرد و آن قلب متوقف نشود؟
منبع: 
اختصاصي سایت موسيقي ما
تاریخ انتشار : یکشنبه 16 آذر 1393 - 00:22

افزودن یک دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

Plain text

  • هیچ تگ HTML ی مجاز نیست.
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
CAPTCHA
This question is for testing whether or not you are a human visitor and to prevent automated spam submissions.



دانلود وقتی ارکستری نیست ... | موسیقی ما