برنامه یاد بعضی نفرات
 
برای اجرای «سجاد افشاریان و رام؛ اسکارلت دهه شصت»
تا هوا خوب است، نفس بکشید
موسیقی ما مهدی عزیزی: این شب‌ها هیچ سالن کنسرتی بدون ‌برنامه نیست؛ این جمله‌ در ظاهر از امکانِ انتخاب‌های متنوع برای علاقه‌مندان موسیقی حکایت دارد، اما این همه‌ی ماجرا نیست. حال و هوای واقعی موسیقی در کشور ما این روزها به ماجرای هوای شهرمان شباهت پیدا کرده و به فهرست پرشمار تناقضهای آشنای زندگی ما پیوسته؛ این‌که ظاهراً بهتر است به جای محاسبه‌ی روزهایی که هوای چندانی برای تنفس نداریم، به صرفه‌تر این است که روزهای با هوای پاک و سالم و تمیز را بشماریم یا در تقویم‌مان علامت بزنیم.
 
  • جمعه 18 دی 1394؛ دم غروب؛ تهران ابری
به نظر می‌رسد باید این جمعه را در فهرست اندک روزهای با هوای خوب و تمیز و سالمِ تهران قرار داد؛ هم به معنای دقیق کلمه و هم با معانی تمثیلی و نمادین یا کنایی و قیاس‌اش با آنچه ذکر شد. پس از مدت‌ها انگار ابرها باران‌شان گرفته بود تا کمک کنند حال و هوای خوبی برای «ناصر چشم‌آذر» ایجاد شود. بارانِ واقعی، اجرای زنده امشب «باران عشق»ا‌ش را رویایی‌تر کرد. هم‌زمان با باریدن عشق در برج میلاد، در گوشه دیگری از این شهرِ بی‌هوا، زیر سکوت سنگینِ برجِ سوت و کورِ آزادی، «سجاد افشاریان» و «رام» برنامه‌ای مهجور و کم‌سروصداتر را روی صحنه برده‌اند. لابد این هم می‌تواند از بداقبالی آن‌ها باشد که نویسنده‌ی نابلدی مثل من با تماشای اجرایشان چنان سر ذوق آمده که بعد از مدت‌ها یادداشتی در ستایش کارشان بنویسد. از من می‌شنوید، نوشتن درباره‌ی اجرای «اسکارلت دهه شصت» نویسنده‌ای لازم دارد که به اندازه‌ی خودِ سجاد افشاریان خوب بنویسد. این موضوع را هم می‌شود به فهرست تناقض‌های زندگی این روزهایمان اضافه کرد!
 
  • ساعت 9 شب؛ برج آزادی
عنوان برنامه‌شان را گذاشته‌اند «اجرای سجاد افشاریان و رام؛ اسکارلت دهه شصت». این عنوان بدون هیچ توضیح دیگری در جهت سادگی و ایجازی است که استادِ شخصیت اصلی داستان سجاد و البته همه استادها بر آن تأکید دارند و نمونه‌ی درست و دقیقی از آن را می‌شود در برنامه دید.

فرم اجرای پرفرمنس به این شکل است که «رام» و گروه‌اش‌ قطعاتی از موسیقی آلترناتیوشان را اجرا می‌کنند و از صحنه خارج می‌شوند و بعد سجاد افشاریان روی صحنه می‌آید و بخشی از نمایش‌نامه‌ و داستان‌اش را اجرا می‌کند. این جابه‌جایی چند نوبت تکرار می‎شود و در نهایت، در نقطه اوج ماجرا، دو ستاره برنامه این شب در کنار هم بخش پایانی را اجرا می‌کنند. دیالوگی از فیلم «مرد کابلی» را به یاد می‌آورم: «میدونی اِشکال زندگی واقعی چیه؟ این‌که تو لحظه‌های حساس‌اش موسیقی نداره!» حالا با این همراهی درخشان رام و افشاریان در خلق لحظات حساس زندگی شخصیت داستان، انگار این اِشکال زندگی هم حل شده است... این اما همه‌ی داستان نیست.
 
  • کمی درباره‌ی سجاد
سجاد افشاریان خوب نمایش‌نامه‌ و داستان‌ می‌نویسد و بهتر از آن تعریف‌اش می‌کند. آن‌قدر خوب که کارکردِ همه‌ی تصاویر ویدئویی پشت سرش را -که قصد دارند برای قصه‌ها فضاسازی کنند- از بین می‌برد یا لااقل تأثیرشان را کم‌رنگ می‌کند. از میان همه‌ی این تصاویر، شاید جز آن لانگ‌شاتِ ثابتِ چند دقیقه‌ای کتابخانه که به‌خاطر تداوم حضورش در ذهنم مانده، نمای دیگری از ویدئوهای پخش‌شده را به یاد نمی‌آورم. در عوض می‌توانم داستانی را که تعریف کرد، نما به نما در ذهن مرور کنم. (این هم یک تناقضِ دیگر):

افشاریان نمایش‌نامه‌ی «هر کسی یا شب می‌میرد یا روز؛ من شبانه‌روز» را روایت می‌کند.

«اثاث خانه را کشیدیم
و سیگار را تا آخرین نخ
حالا چند ساعتی‌ست تنها، تنهایی می‌کشن
تنهایی هم که لایت و اُلترا ندارد
تنها تلخ است و می‌چسبد
به دستانت
به جای دستانم
من در تمامی تو غمگینم
و
ادامه نمی دهم
اسکارلت دهه شصت من»

مرور همین بخش کوتاه از متن، هم تصوری از کلیتِ شخصیتِ عاشق‌پیشه و آشفته‌حالِ داستان و حال‌وهوایش ارائه می‌دهد و هم کمی با نثر زیبای سجاد افشاریان در این کار آشنایتان می‌کند.
 
  • ... و اما رام
نامِ «رام» برایم در حکم یک استعداد تازه کشف‌شده است. لحن و حال‌وهوای ویژه و متفاوت موسیقی‌ «رام» نسبت به موسیقی راکِ این روزها بسیار جذاب است؛ درست مثل کاراکتر منحصر به فردش که یقیناً جدای از این جنس موسیقی نیست. بخش‌هایی از موسیقی که اجرا می‌کند، حال و هوای پانک‌راک‌های دهه هفتاد میلادی را دارد و بعضی قطعات‌اش به فضای آلترناتیو و مدرن این روزها نزدیک می‌شود.

این فضا در میان موزیسین‌های ایرانی شاید یگانه باشد. ریف‌های شنیدنی و البته پرتکرار گیتارهای الکتریک و بیس در کنار فضاسازی‌های سینتی‌سایزر و فرماندهی درامز ترکیب آشنای موسیقی اوست. همراهی و هم‌گامی ترانه‌های سجاد افشاریان با حس و حال ساده ولی همراه با آشفتگی و درون‌گرایی موسیقی پُست‌پانکِ «رام» هم نتیجه خوبی به بار آورده و معضل همیشگی تناقص و عدم هم‌نشینی کلام فارسی و موسیقی راک در آن‌ها کمتر به چشم می‌آید.
 
  • در ستایش هماهنگی
بر خلاف روالِ رایج کنسرت‌های موسیقی که قطعات، مستقل از هم هستند و می‌شود هر لحظه و میان قطعه‌ها سالن را ترک کرد، این‌جا علاوه بر حضور آن شخصیت مستقل، قطعه‌ها هم به روایت کمک می‌کنند و همراه با داستان تا نقطه پایان در حال اوج‌گیری هستند.

گروه موسیقی در بخش آخر برنامه، صحنه را ترک می‌کند، اما «رام» روی سِن می‌ماند و می‌نشیند پشت کیبورد تا آخرین فصل از حکایتِ سجاد افشاریان را با هم اجرا کنند. افشاریان هم قطعه‌ی آخر پازل را می‌چیند تا نمای کلی و منحنی دراماتیکِ شخصیت‌هایی که ساعتی همراهشان بودیم، کامل شود.
 
«برداشت آخر را از عمد سرفه کردم
تا یک بار دیگر بیشتر بگویم
که چه‌قدرها دوستت دارم
و این حجم بی‌قراری چشم‌ها تمامش بداهه بود
برداشتِ بهتر بسیار داشتیم
اما با تلخی بی‌پایان تمام شد و تمام شد...»
 
همه‌چیز در این اجرای مینی‌مال به شکل عجیب و دلپذیری هماهنگ و درهم‌تنیده است. حال‌وهوای دهه‌ هفتاد و هشتاد میلادی موسیقی «رام» به حکایت اسکارلت دهه شصت در داستان افشاریان می‌خورد -و حتی با تیپ و شخصیت خود سجاد هم منبطق است- و در نهایت، از دلِ همه‌ی این انطباق‌ها و هماهنگی‌‌ها یک اثر ماندگار خلق می‌شود و به خاطره‌‌‌ها می‌پیوندد.

متن داستانیِ سجاد افشاریان آن‌قدر جذابیت دارد که کم‌کم حواس‌ها از موسیقی «رام» پرت می‌شود و موقع اجرای موسیقی هم با آشفتگی‌های شخصیت داستان همراه هستیم... و از شما چه پنهان، در تاریکی زیرزمینِ برج آزادی، گاهی می‌خنداندمان و گاهی هم بغض‌مان را می‌ترکاند؛ مثل آسمان شهری که بیرونِ این سالن مشغول باریدن است.
 
  • ساعت 11 شب؛ خیابان‌های تهران
حالا دیگر ساعتی از پایان اجرا گذشته و در ذهن و خاطره‌ی مخاطبان این برنامه، موسیقی و داستان و ریتم و شخصیت، همه با هم تلفیق و کنار هم عجین شده‌اند. با این‌که بخش‌های موسیقی و روایتِ متن از هم جدا هستند، اما انگار قطعات «رام» موسیقی متن درجه‌یک و اختصاصیِ لحظه‌های حساس داستان و دلواپسی‌ها و آشفتگی‌های شخصیت اصلی آن است و هرکدام از این‌ها -ظاهراً به تنهایی، اما- در اصل، تنگاتنگِ یکدیگر به کارِ ایجاد و رشد و اوج‌گیریِ احساسی خاص و یک‌پارچه مشغول‌اند؛ احساسی دل‌چسب و عمیق و البته دیریاب.

شاید برای همین است که تأثیر قطعی و کوبنده‌ی این اجرا، مثل قرص‌های مسکن، ساعتی بعد در مسیر طولانی میدان آزادی تا خانه نمایان می‌شود؛ در دلِ تاریکی خیابان‌های خلوت و نم‌زده‌ی شهری که این روزها بیشتر از هر چیزی به باران احتیاج دارد؛ شاید به‌اندازه‌ی نیاز چشم‌های ساکنان‌اش به باریدن... و این ظاهراً تنها موضوعی است که این روزها هیچ تناقضی در خودش ندارد.

خوشحال‌ام که این اجرا با استقبال خوب برای دو روز دیگر تمدید شده است. پس تا هوا خوب است، نفس بکشید.
منبع: 
اختصاصی سایت موسیقی ما
تاریخ انتشار : دوشنبه 21 دی 1394 - 14:00

دیدگاه‌ها

یکشنبه 20 دی 1394 - 16:10

لذت بردیم استاد. تواضع ذاتی شما در قلمتان هم نمود دارد.

افزودن یک دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

Plain text

  • هیچ تگ HTML ی مجاز نیست.
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
CAPTCHA
This question is for testing whether or not you are a human visitor and to prevent automated spam submissions.



دانلود تا هوا خوب است، نفس بکشید | موسیقی ما