برنامه یاد بعضی نفرات
 
گفت‌وگو با «اولاش اوزدمير» نوازنده باغلاما اهل تركيه
موسیقی سنتی ترکیه به لحاظ ساختار و فرم، شباهت‌ها و قرابت‌های فراوانی با موسیقی اصیل ایرانی دارد؛ علاوه بر موغام‌ها که تا حد زیادی به ساختار موسیقی ردیف دستگاهی ما نزدیک هستند، موسیقی علویان شرق ترکیه نیز به لحاظ فرهنگی اشتراکات فراوانی با غرب کشورمان (کردستان غرب) دارد.
 
مضاف بر این حرکت ناموزون رخدادهای تاریخی و تأثیر آن بر سیاست و فرهنگ، رشد بی‌حد و مرز تکنولوژی و بالطبع آن رشد مصرف‌گرایی مردم در طول تاریخ ذائقه شنیداری مردم این کشور را دستخوش تغییرات فراوانی کرده است چنان‌که حالا آنها هم مثل ایرانیان کمتر به عناصر فرهنگی‌شان‌ توجه نشان می‌دهند.
 
ترکیه امروز که زمانی مهد عاشیق‌ها و موسیقیدانان بزرگ بود حالا به واسطه همین عدم توجه و تک‌روی موسیقیدانان در ارایه اثر هنری و نیز نبود یک گفتمان واحد، از منظر موسیقایی چندپاره شده است. اما در این بین هنوز موسیقیدانانی هستند که با نیم‌نگاهی به گذشته، ریشه‌ها و بنیان‌های فرهنگی و نیز به مدد تفکرات نوآورانه و دیدگاهی جهانشمول در تلاشند تا موسیقی‌ای در مسیر رشد آینده خلق کنند.
 
یکی از این هنرمندان نسل جوان ترکیه، اولاش اوزدمیر است که علاوه بر نوازندگی باقلاما، تحصیلات آکادمیکش را در رشته اتنوموزیکولوژی (قوم موسیقی‌شناسی) پشت سر گذاشته است. او چندی پیش در قالب اجراهای فستیوال Show Of Hands به ایران آمد تا برای مخاطبان ایرانی بداهه‌نوازی کند. این اولین‌باری نبود که اوزدمیر به ایران می‌آمد. او پیش از این‌بارها برای ضبط آلبوم و اجرای کنسرت با علی‌اکبر مرادی و نیز کیهان کلهر به کشور ما آمده و با فرهنگ ایرانی به خوبی آشنا است. اولاش اوزدمیر معتقد است: «فرهنگ هر روز و هر لحظه در حال تغییر است و هیچکس نمی‌تواند جلوی آن را بگیرد.» با او درباره اجرایش در این فستیوال و قرابت‌های فرهنگی ایران و ترکیه، روزگار امروزی فرهنگ آنها و وضعیت نوازندگان در تعامل با دولت گفت‌وگو کرده‌ایم.
 
  • علاوه بر مشابهت‌های تاریخی، فرهنگ شما قرابت‌های زیادی با فرهنگ ایران دارد؛ ساختار موسیقی‌تان هم تا حد زیادی به موسیقی ایرانی نزدیک است. بد نیست از همین قرابت‌ها شروع کنیم. تا جایی که موسیقی ترکیه را دنبال کرده‌ام، فکر می‌کنم این موسیقی هم مثل موسیقی سنتی ایران، در جامعه امروز دستخوش تغییرات فراوانی شده است. تا چه حد با این موضوع موافق هستید؟
من در شهر ماراش متولد شدم که به واسطه استادان موسیقی و عاشیق‌های روایت‌پردازش در سراسر دنیا معروف و محبوب است اما از کودکی موسیقی را نه به شکل آکادمیک بلکه در خانواد‌ه‌ یاد گرفتم و بعدها رشته اتنوموزیکولوژی را در دانشگاه انتخاب کردم. شهر من یکی از مهم‌ترین خاستگاه‌های موسیقی سنتی ترکیه خصوصا موسیقی علویان است. اکثر عاشیق‌های ترکیه علوی هستند و موسیقی‌شان برمبنای اشعار علوی شکل گرفته است؛ البته در دهه 80 هنرمندانی مثل «عاریف سا» یا «موسی اروگلو» دست به ابداع و استفاده از فرم‌های تازه‌‌ای از باقلاما کردند. آنها مجموعه‌ای از متریال موسیقی زادگاه من و دیگر نقاط ترک‌زبان (از عاشیق‌ها و اساتید موسیقی) را جمع‌آوری کردند و نسل تازه‌ای را پدید آوردند. همان‌طور که می‌دانید سازِ باقلاما گونه‌های متفاوتی دارد؛ بعضی‌ها دسته‌های بلندتری دارند و برخی دیگر کوتاه‌ترند، بعضی‌ها سیم بم دارند و بعضی‌ها هم نه. در کل ما به این ساز دیوان می‌گوییم اما من در این کنسرت با باقلامایی نواختم که نسبت به بقیه دسته کوتاه‌تری داشت و تا حدی شبیه دوتار و تنبور شما بود.
 
  • موسیقیدانانی مثل عاریف سا علاوه بر ابداع فرم‌های تازه، تکنیک‌های جدیدی هم در نواختن باقلاما ایجاد کردند؛ تکنیک‌هایی مثل تپینگ و...
بله. تکنیک‌هایی مثل تپینگ انگشتان روی ساز و استفاده از موسیقی الکترونیک. این ایده‌های تازه توسط آنها شکل گرفت اما نکته مهم این است که همه این ایده‌ها براساس سنت‌ها و اصالت‌های موسیقی عاشیقی شکل گرفته‌اند. وقتی بزرگ‌تر شدم به این شکل از موسیقی چندان علاقه‌ای نداشتم و اغلب توجهم معطوف به استادان و عاشیق‌های قدیمی بود اما متاسفانه در آن دوران موسیقی این اساتید چندان در بین مردم رایج نبود. خاطرم هست وقتی در سال‌های 96-1995 برای ضبط یک آلبوم موسیقی به استانبول رفتم، سعی کردم همان موسیقی‌ها را با یک ساز قدیمی اجرا کنم. همه به من می‌خندیدند و می‌گفتند جهان را موسیقی پاپ گرفته آن وقت تو می‌خواهی موسیقی‌ای مربوط به قرن‌ها قبل را اجرا کنی!
 
به هر حال من آلبوم خودم را در 1998 با همان ساز ضبط کردم و هنوز هم از این ساز استفاده می‌کنم. در حال حاضر این ساز در ترکیه بسیار مرسوم است و نوازنده‌ها با ضربه‌ زدن روی بدنه آن و استفاده از تکنیک‌های دیگر، به آن حالت‌های بدیعی بخشیده‌اند. من نیز در کنسرتی که داشتم از این تکنیک‌ها استفاده کردم. حتی بعضی‌ها از من می‌پرسیدند که دوتار یا تنبور هم می‌نوازی؟
 
راستش من نوازنده این سازها نیستم اما به آنها علاقه دارم و معتقدم که خیلی به باقلاما شبیه هستند چون از الگوهای ریتمیک مختلفی تشکیل شده‌اند و خصوصا در شیوه استفاده از دست راست، پیوندها و قرابت‌های زیادی بین آنها وجود دارد. در کل فرهنگ شما چندان از ما دور نیست. بسیاری از مسائل سیاسی و خط و مرزهایی که در کشور شما وجود دارد، در ترکیه نیز هست. ضمن آنکه ما قبلا تعاملات زیادی با هم داشتیم و فرهنگ فولکلورمان شباهت‌های فراوانی به هم دارد چون در تمام جغرافیای این کره خاکی هنرمندان مدام در حال سفر بودند.
 
  • اما چنان که از اجرای شما برداشت کردم به نظر می‌آمد شما این تکنیک‌ها را برای ایجاد صدایی تازه به کار می‌گیرید؛ صدایی که در بسیاری موارد می‌تواند به سنت موسیقایی خاصی تعلق نداشته باشد.
بله. برخی موسیقیدانان از سیم بم استفاده نمی‌کنند اما من استفاده از آن را دوست دارم ضمن اینکه از ایده‌های ریتمیک پرانرژی هم بسیار خوشم می‌آید. این همه آن چیزی است که موقع اجرا در ذهنم می‌گذرد و سعی می‌کنم با الگوهای ریتمیک یا ملودیک احساسات درونی‌ام را بیان کنم. من متریال این الگوها را از موسیقی سنتی و اصیل خودم دریافت کرده‌ام اما همیشه درصدد هستم تا چیز تازه‌ای به آنها بیفزایم و ایده‌ای نو خلق کنم؛ البته این تفکر فقط به من محدود نمی‌شود و موسیقیدانان زیادی در سرتاسر دنیا هستند که به همین شیوه کار می‌کنند.
 
من معمولاً در اجراهایم از سکوت‌های متفاوت و تکنیک‌های دست راست متنوع استفاده می‌کنم و گاهی اوقات هم از فرت‌ دیزونانس بهره‌می‌گیرم که چندان رایج نیست اما فکر می‌کنم این دیزونانس‌ها می‌توانند کشش بیشتری در موسیقی‌ام ایجاد کنند. علاوه بر این نباید فراموش کنیم که در سنت نوازندگی باقلاما، تکنوازی صرف نداریم. این موسیقی برمبنای شعر شاعران شکل گرفته و هر نوازنده‌ای خواننده هم هست؛ حرفه من نیز خوانندگی است.
 
شاید در این فستیوال موسیقیدانان دیگری که به سبک «جز» و... می‌نواختند کارشان راحت‌تر بود اما برای من عادی نبود چون بدون آواز خواندن، تکنوازی به مدت 45-40 دقیقه کار بسیار دشواری است. در حقیقت شاید برای اساتید قدیمی باقلاما جالب باشد اما برای من نه، چون معمولا در اجراهایم موسیقی را با شعر بسط و گسترش می‌دهم. این صدا و شعر توامان است که موسیقی یک عاشیق را می‌سازد. موسیقی ما مثل موسیقی آذری یا خراسانی شما برمبنای همین اشعار شکل گرفته است و الگو‌های ریتمیک و ملودیک‌ روی شعرها خلق می‌شوند. در فرهنگ فولکلور گاهی اوقات ما روی یک کلام ملودی‌های مختلف می‌گذاریم و گاهی هم یک ملودی را روی کلام‌های متنوع به کار می‌بریم. این کار ترکیب موسیقایی بزرگی ایجاد می‌کند.

جالب است بدانید ایده بسیاری از شعرهای عاشیق‌ها از سفرهای‌شان گرفته شده است، درست مثل عصر حاضر که جریان سیال هنر و تعاملات فرهنگی وجود دارند. اما در این کنسرت من مجبور بودم به جای آواز خواندن، بعضی خطوط ملودی را با سازم اجرا کنم و در عین حال سعی می‌کردم ساختارهای متعارف را هم بشکنم؛ در واقع نمی‌خواندم اما می‌خواندم. معمولا در هنگام اجراها ایده‌های موسیقی من از آواز خواندنم می‌آیند و اصلا آسان نیست که بخواهی از ساختارهای رایج بیرون بروی. اما من تمام تلاشم را ‌کردم که این مرزها را بشکنم و با دورهای ریتمیک متفاوت و ایجاد دیزونانس توسط فرت‌های دیزونانس، این تفاوت را ایجاد کنم. به همین دلیل است که گاهی این موسیقی خیلی آشنا به نظر می‌رسد و گاهی اوقات تفاوت‌های اندکی از شنیده‌های‌مان دارد. این آمد و رفت حسی مدام در طول اجرا در جریان است. من سال‌های زیادی با موسیقیدانان ایرانی مثل علی اکبر مرادی، کیهان کلهر و سایرین کار کرده‌ام و باید بگویم در حال حاضر ایران مثل زادگاه من است و اصلا احساس نمی‌کنم به کشور غریبه‌ای سفر کرده‌ام. به همین دلیل هم برایم جالب است که این موسیقی را برای ایرانیان اجرا می‌کنم.
 
  • در ایران هنوز هم مخاطبانی پیدا می‌شوند که به موسیقی بداهه توجه دارند. این شکل از اجرای موسیقی تا چه اندازه در کشور شما رایج است؟
در کشور ما معمولا کنسرت بداهه‌نوازی برگزار نمی‌شود و این فستیوال از این حیث خاص و ویژه است. برای من جذاب است برای مخاطبانی موسیقی اجرا کنم که اکثرا جوان هستند و به موسیقی‌سازی علاقه‌مندند. آنها برای من پیام‌های محبت‌آمیزی می‌فرستند. در کل برایم مهم است که با آنها در ارتباط باشم، آنها را ببینم و احساس‌شان کنم. شاید حقیقت ماجرا این باشد که من روی صحنه می‌نوازم اما این ارتباطات درس‌های زیادی به من می‌دهد.
 
  • اغلب موسیقیدان امروز ایران ساختار موسیقی و نوازندگی‌شان به تاسی از تکنولوژی‌های روز تغییر کرده است. شاید این مساله تا حد زیادی به جریان شتاب‌یافته دنیای امروز برمی‌گردد اما می‌خواهم بدانم موسیقی عاشیق‌ها تا چه حد از این تکنولوژی و سرعت تاثیر گرفته است؟
 
من معمولاً موسیقی آکوستیک اجرا می‌کنم اما همیشه فکر کرده‌ام که می‌توانم با استفاده از پدال‌های الکترونیک یا پلاگین‌های مختلف موسیقی‌ام را پیش ببرم. ولی بعد از 20 سال کار هنری و کسب تجربه در کنار موسیقیدانان بزرگ حالا فهمیده‌ام که می‌توان موسیقی آکوستیک اجرا کرد اما هم‌زمان حس اعوجاج یا هر حس دیگری را هم در آن به وجود آورد. این فقط به حال و هوای شما و نوازندگی‌تان بستگی دارد. جالب است بدانید همین دیروز فکر می‌کردم اگر من موسیقی فیلم می‌نوشتم از سازها و ابزارهای الکترونیک استفاده می‌کردم اما روی صحنه اصلا به این ابزارها احتیاج ندارم. در کنسرتی که برگزار شد گاهی تلاش کردم تحرک بیشتری در موسیقی ایجاد کنم و می‌توانستم از پدال‌های الکترونیک بهره بگیرم اما حس کردم می‌توانم این تحرک و هیجان را با الگوهای ریتمیک به وجود آورم.
 
  • کاملا این حس از طریق الگوهای ریتمیکی که به کار می‌بردید قابل درک بود چون با آنکه ساده بودند اما پیچیدگی‌های اجرایی فراوانی داشتند.
بله. سخت‌ترین کار پیدا کردن ساده‌ترین‌ها است. در قیاس با سادگی، یافتن پیچیدگی‌ها اصلا کاری ندارد.
 
  • گاهی اوقات موزیسین‌ها برای آنکه موسیقی پیچیده‌ای خلق کنند دست به ابداعات عجیب و غریب می‌زنند حتی برخی از آنها بیشتر از آنکه رویکرد موسیقایی داشته باشند، با معادلات ریاضی کارشان را پیش می‌برند. ما از این دست آهنگسازان در بین نسل جوان بسیار داریم که به جای روح موسیقی درصدد ایجاد فرم‌های پیچیده و حل معادله‌های مبهم هستند تا استعدادشان را به رخ مخاطب بکشند.
این هم راه‌حلی است اما این ایده در موسیقی من کاری از پیش نمی‌برد چون معتقدم اگر موسیقی روح و حس نداشته باشد، دیگر موسیقی نیست؛ البته نمی‌توانم این نسخه را برای دیگران بپیچم، فقط می‌گویم این راهی است که من انتخاب کرده‌ام.
 
به همین دلیل هم موسیقی آکوستیک را انتخاب کرده‌ام؛ هرچند گونه‌های دیگر موسیقی را هم دوست دارم (مثل ترکیب سازهای آکوستیک و الکترونیک با هم) اما ساز آکوستیک بیان بهتری برای آن چیزی است که در ذهن و ضمیرم می‌گذرد. به عنوان مثال در آخرین آلبومم از سه گونه متفاوت باقلاما استفاده کردم و در عین حال آواز هم می‌خواندم اما تلاش‌ کردم از فرکانس‌های صوتی‌ای در ساز آکوستیک بهره بگیرم که استفاده آنها در موسیقی سنتی و اصیل مرسوم نیست.
 
  • این سه نوع باقلاما کدام‌ها بودند؟
یکی از آنها کاملا سیم‌های بم داشت ولی سایزش استاندارد بود، دیگری سیم بم نداشت و با دست می‌نواختم و ساز سوم را با پلکتروم (پیک) . اما شیوه‌ ضبط این آلبوم و الگوهای ریتمیکی که استفاده کردم کاملا با شیوه‌های باقلاما‌نوازی امروزی متفاوت است. من سعی می‌کنم از بین سنت‌ها، امری نو خلق کنم شاید بتوانیم بگوییم سنت‌های نو.
 
  • چیزی که شما می‌نوازید به حال شما بستگی دارد. خودتان گفتید بعد از سال‌ها سعی کردید عناصر تازه‌ای را (فارغ از ابزارهای صوتی) به موسیقی‌تان اضافه کنید که هم خلاقانه باشد و هم حرفی برای دنیای امروز داشته باشد. این ایده چقدر از تلاش شما برای شکستن ساختارها می‌آید و چقدر به مخاطب جامعه امروزی بستگی دارد؟
در حقیقت همه اینها با هم دخیل هستند و نمی‌توان به سادگی یکی را از دیگری جدا کرد. وقتی درباره تکنیک صحبت می‌کنیم خواه ناخواه به الگوهای ریتمیک می‌اندیشیم و وقتی درباره ملودی حرف می‌زنیم ریتم هم ارتباط‌ مستقیمی با آن دارد. این موضوعات همه در هم تنیده‌ شده‌اند. همانطور که گفتم من دکترای خود را در رشته اتنوموزیکولوژی گرفته‌ام و در دانشگاه هم تدریس می‌کنم؛ ضمن اینکه از کودکی هم باقلاما نواخته‌ام. بنابراین شیوه نوازندگی من کاملا با شیوه نوازندگان باقلاما در کنسرواتوار متفاوت است.
 
از طرف دیگر موسیقی سنتی‌ای که به زادگاه من برمی‌گردد شباهتی به موسیقی ‌تدریس‌شده در کنسرواتوار ندارد. چون در کنسرواتوار فقط یک شکل از ساز مورد استفاده قرار می‌گیرد و فقط تکنیک‌های نوازندگی را به هنرجویان آموزش می‌دهند. من می‌گویم این یک رویکرد است که فرم‌ها، تکنیک‌ها، ریتم‌ها و ملودی‌های مختص خودش را دارد اما در عین حال رویکردها و سبک‌های دیگری نیز در این موسیقی هستند که من قصد نشان دادن آنها را دارم و معتقدم این شیوه از موسیقی ارتباط بسیار قدرتمندی با سنت‌های گذشته دارد. من از رنگ‌های صوتی تازه و تکنیک‌های جدید با رویکردی نو استفاده می‌کنم اما در عین حال ارتباط خوبی با سنت‌های پیشین دارم. در این بین هیچ‌وقت سراغ نوازندگی مرسوم و متعارف باقلاما نمی‌روم و شیوه‌ام کاملا خلاف این جریان است. معمولا باقلامای دسته کوتاه را برای اجرا در کنسرت انتخاب نمی‌کنند اما در این اجرا من می‌خواستم شکل تازه‌ای از نوازندگی این ساز را نشان دهم که به نوعی ساختارهای گذشته را کنار می‌زند.
 
اینگونه از باقلاما برای همراهی با سازهای دیگر در آنسامبل‌های موسیقی استفاده می‌شود اما من فکر می‌کنم برای اجرای سولو هم بسیار مناسب است.
 
با این ساز هم می‌توانم با پیک بنوازم و هم با دست، در عین حال می‌توانم سکوت‌‌ها را هم به شکل دیگری اجرا کنم. این ساز به من قدرت انتخاب بیشتری می‌دهد و تصور می‌کنم استفاده از آن برای تکنوازی می‌تواند نگرشی متفاوت باشد.
 
اگر موسیقی ترکیه را دنبال کنید، ساز‌سازان زیادی می‌بینید که باقلامای دسته کوتاه می‌سازند و اکثرا هم با همان می‌نوازند اما اگر از این محدوده خارج شوید دیگران از شما خواهند پرسید؛ چه می‌کنید؟ من می‌خواهم نشان دهم که می‌شود این کار را هم انجام داد. می‌شود بیرون از این قوانین و تعصبات هم کار کرد. اصلا چه کسی، چه زمانی و چرا این قوانین را وضع کرده است؟
 
  • شاید مخالفان نظر شما معتقدند که این قوانین از سنت‌ها آمده و باید به آنها متعهد بود...
کدام سنت؟ من، خودم از سنت‌ها آمده‌ام و وقتی از آن حرف می‌زنم از محافظت کردن چیزی سخن نمی‌گویم. من یک اتنوموزیکولوژیست هستم و در این رشته تخصص دارم اما قرار نیست از چیزی مراقبت یا محافظت ‌کنم. شاید نسبت به برخی جریانات تعهد داشته باشم اما چیزی را در موزه نمی‌گذارم تا فقط تماشا کنم. فرهنگ هر روز و هر لحظه در حال تغییر است و شما نمی‌توانید جلوی آن را بگیرید اگرچه راه‌های ارتباطی زیادی بین گذشته، امروز و آینده وجود دارد. من این مسیرها را درمی‌یابم و این وجه تمایزم با سایرین است. البته این نکته را هم فراموش نکنید وقتی درباره سنت‌ها صحبت می‌کنم اشاره‌ای به شیوه آموزشی کنسرواتیو ندارم چون نمی‌خواهم مثل آنها باشم. من زیاد موسیقی گوش می‌کنم و به همین دلیل هم رشته اتنوموزیکولوژی را انتخاب کردم. زمانی که مدرسه می‌رفتم موسیقی فلامنکو، موسیقی شرق دور و هوی متال برایم جذاب بود. اساسا از همان زمان به فرهنگ‌های دیگر، موسیقی‌شان و سازهایی که می‌نوازند، فکر می‌کردم. البته موسیقی پاپ هم گوش می‌کردم اما معمولا موسیقی سنتی نقاط مختلف دنیا از علاقه‌مندی‌های اصلی‌ام بوده و هست. وقتی که به دانشگاه رفتم به این موضوع بسیار فکر کردم و به همین دلیل اتنوموزیکولوژی را انتخاب کردم چون این رشته درباره همه فرهنگ‌های دنیاست. در حال حاضر هم در دانشگاه، موسیقی جهانی (استرالیا، آفریقا، روسیه و غیره) را تدریس می‌کنم.
 
این موسیقی‌ها برایم مهم، الهام‌بخش و باورنکردنی هستند. هرگز نمی‌توانید بگویید این از دیگری بهتر است. شنیدن موسیقی‌های مختلف باعث می‌شود که فرهنگ آنها را بهتر درک کنید چون گاهی اوقات برخی فرهنگ‌ها از موسیقی برای خواندن دعاها و رویاپردازی‌های خیال‌انگیز استفاده می‌کنند. موسیقی می‌تواند تابعی از هر چیز باشد مساله فقط اجرای صحنه‌ای نیست چرا که راه‌های زیادی وجود دارد تا شما احساسات‌تان را از طریق آن بیان کنید حتی اگر موسیقی جهانی ندانید. البته منظورم این نیست که من تمامی الهامات موسیقایی‌ام را از نقاط دیگر دنیا می‌گیرم اما بسیاری از آنها مثل موسیقی فلامنکو، جز و راک روی من تأثیر می‌گذارند. اگر بدانید که فرهنگ‌ها، انسان‌ها و دیدگاه‌های مختلف در سراسر دنیا وجود دارد دیگر نمی‌توانید فقط و فقط به کنسرواتیو فکر کنید.
 
  • و از این بین کدام یک از سبک‌های اجرایی برای شما جذاب‌تر هستند؟
نمی‌خواهم فهرست‌وار بگویم. من آرشیو بسیار قوی‌ای دارم و باید بگویم که کل زندگی‌ام معطوف به کتاب‌ و سی‌دی‌ موسیقی می‌شود. معمولا وقتی با دوستان یا شاگردانم صحبت می‌کنم، می‌گویم موسیقی کنسرواتیو خوب است اما باید هنر سایر نقاط دنیا را هم رصد کنید و از بین آنها علاقه‌مندی‌های‌تان را دریابید چون به نظرم اینها منابع الهام مهمی برای یک موسیقیدان هستند.
 
  • در حال حاضر کشور شما هم به لحاظ سیاسی و هم اقتصادی شباهت‌های زیادی با ایران دارد. سوال من اینجاست که دولت شما تا چه اندازه از موسیقیدانان حمایت می‌کند؟
سیاست‌های فرهنگی در جمهوری ترکیه یکی از مهم‌ترین بحث‌های روز است و فقط معطوف به موسیقی نمی‌شوند بلکه دیگر مظاهر فرهنگی مثل نقاشی، شعر، صنایع دستی و... را هم دربرمی‌گیرد. مشکل وزارت فرهنگ به امروز مربوط نمی‌شود و سال‌های زیادی است که بحث این موضوع داغ است که آیا دولت باید از هنرمندان حمایت کند یا نه؟ و اگر حمایت می‌کنند چه کسی باید این کار را انجام ‌دهد؟ این مبحث مهمی است و اغلب هنرمندان (و نه فقط موسیقیدانان) انتخاب کرده‌اند که مستقل باشند و با همین استقلال کارشان را پیش بگیرند.
 
  • چرا؟ آیا دولت در کار هنرمندان دخالت می‌کند یا خط قرمزهایی تعریف کرده است؟
دلیل اصلی بروکراسی‌های اداری است و بعد از آن سیاست. این واضح است که وقتی کار هنری می‌کنید باید آزاد باشید؛ همه هنرها باید آزاد باشند. این موضوع فقط به ترکیه محدود نمی‌شود. موضوع اینجاست اگر برای دولت کار کنید، دیگر چطور می‌توانید آزاد باشید؟ چطور می‌توانید به خط و مرزهای‌ آنها بی‌اعتنا باشید؟ این جریان در ترکیه همواره مشکل بزرگ هنرمندان بوده است. از طرف دیگر در حال حاضر فضای سیاسی در تنش است و مشکلات اقتصادی زیادی وجود دارد که راه را برای بقای هنرمندان سخت می‌کند (چون نمی‌توانند به راحتی کنسرت بگذارند یا آلبوم منتشر کنند) . به همین دلیل اغلب شغل دومی انتخاب می‌کنند که منابع مالی‌شان از آن تأمین می‌شود. بعضی‌ها تدریس خصوصی می‌کنند و بعضی‌ها هم دوره‌های کوتاه‌مدت را برای هنرجویان موسیقی برگزار می‌کنند. بنابراین راه نجات زیادی برای فرهنگ وجود ندارد. اکثر هنرمندان هم تصمیم گرفته‌‌اند راه و شیوه خودشان را انتخاب کنند و اغلب به تنهایی فعالیت می‌کنند. البته اگر این شانس را داشته باشید که به خارج از کشور بروید و پروژه‌های دیگری تعریف کنید، وضعیت بهتر است. همیشه به شاگردانم می‌گویم من نسبت به فرهنگ‌های مختلف دنیا و موسیقی‌شان روشنفکرانه برخورد کرده‌ام و همه نوع موسیقی‌ای برایم جالب است؛ به همین دلیل می‌توانم پروژه‌های بین‌المللی داشته باشم و با هنرمندان سایر نقاط ارتباط بگیرم. اگر شما این شانس را داشته باشید، می‌توانید آزادانه کارتان را دنبال کنید.
 
اما در کشورهایی شبیه به کشور من، کار ساده‌ای‌ نیست که بخواهید آزادانه عمل کنید. به نظر من این مهم‌ترین مشکلی است که باعث می‌شود هنرمندان نتوانند در کنار هم کار کنند. همه تنها هستند و به نظرم این مهم‌ترین مشکل جهان است. ما مثلی در زبان ترکی داریم که می‌گوید: gemisini kurtaran kaptan یعنی هرکس باید کاپیتان نجات کشتی خودش باشد. یکی از مهم‌ترین مشکلات این زمانه همین است. یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های این فستیوال گردهمایی هنرمندان و تعامل فرهنگی آنها و مخاطبان بود.
 
  • با توجه به اینکه در فستیوال‌های جهانی مختلفی حضور داشتید آیا تمایز دیگری هم در این برنامه‌ها می‌بینید؟
به نظرم همین که ایده این فستیوال برمبنای بداهه‌پردازی است، بسیار جالب است چون اصلا کار ساده‌ای نیست که براساس یک ساز یا یک موضوع واحد، چندین شب موسیقی بداهه روی صحنه ببرید. این موسیقی اصلا مردم‌پسند نیست اما استقبال از آن در این فستیوال باورنکردنی است. علاوه براین نحوه برگزاری آن هم بسیار جالب است. من معمولا وقتی در فستیوالی شرکت می‌کنم، در شب کنسرت فقط روی صحنه می‌روم و به خانه برمی‌گردم؛ موسیقیدانان دیگر را نمی‌بینم، مردم را نمی‌بینم و با هیچکس حرف نمی‌زنم، به همین دلیل هم هیچ خاطره‌ای از اجراها در ذهنم باقی نمی‌ماند. اما هر لحظه این فستیوال فراموش ناشدنی بوده چون به عنوان یک هنرمند توانسته‌ام با مردم، موسیقیدانان دیگر، عوامل فستیوال و مخاطبانم گپ بزنم. این شیوه درِ تازه‌ای از تعامل و گفت‌وگو را باز می‌کند. در این دو روز من درس‌های زیادی از مردم گرفتم و بخشی از روحم را به آنها دادم. همین روابط است که از شما، من و دیگران برای آیندگان باقی می‌ماند. به نظرم این ایده می‌تواند برای سایر فستیوال‌ها الهام‌بخش باشد و من افتخار می‌کنم که بخشی از آن بوده‌ام.
 
  • موسیقی بداهه با مخاطب حاضر در سالن و فضای حاکم بر آن ارتباط تنگاتنگی دارد. مخاطب امروزی را چطور تخمین می‌زنید؟ آیا هنوز می‌توان به جنبه‌های معنوی روح آنها امیدوار بود؟
در فرهنگ ترکیه این زاویه نگاه و تعامل با مخاطب از دست رفته است و اکثر موسیقیدانان سعی می‌کنند مسیر راحت‌تر و کم‌ارزش‌تری را پیش بگیرند. اگرچه هنوز می‌شود یک ساعت اجرای بداهه‌ داشت اما مساله اینجاست که چه کسی گوش می‌کند؟ بداهه‌نوازی به تمرکز مخاطب و شنوندگان بستگی دارد و همان‌ها هستند که احساسات شما را روی صحنه تقویت می‌کنند؛ این فضا و حسی که ایجاد می‌شود کاملا دو طرفه است. اما از طرفی هم وقتی به اندازه کافی محتوای موسیقایی برای اجرا نداشته باشید، نمی‌توانید چیزی به مخاطب منتقل کنید.
 
ما حدود 30-20 سال است که این ویژگی‌ها را در موسیقی‌‌مان از دست داده‌ایم برای مثال در سال 1982 عاریف‌سا یک کنسرت تکنوازی برگزار کرد بدون آنکه چیزی بخواند. اما اگر الان بخواهید تکنوازی کنید هیچکس گوش نمی‌کند چون همه منتظر هستند که ترانه‌های مردم‌پسند و رایج را اجرا کنید. در کل به نظرم دیالوگ و تعامل بین هنرمند و مخاطب از دست رفته است. من فکر می‌کنم این مساله مهم آینده و فقط هم به ایران و ترکیه معطوف نمی‌شود؛ تکنیک، ملودی‌پردازی و شیوه نوازندگی شما بستگی ندارد بلکه حسی است که از طریق دیالوگ بین هنرمند و مخاطب به وجود می‌آید.

 من، خودم از سنت‌ها آمده‌ام و وقتی از آن حرف می‌زنم از محافظت کردن چیزی سخن نمی‌گویم. من یک اتنوموزیکولوژیست هستم و در این رشته تخصص دارم اما قرار نیست از چیزی مراقبت یا محافظت ‌کنم. شاید نسبت به برخی جریانات تعهد داشته باشم اما چیزی را در موزه نمی‌گذارم تا فقط تماشا کنم. فرهنگ هر روز و هر لحظه در حال تغییر است و شما نمی‌توانید جلوی آن را بگیرید اگرچه راه‌های ارتباطی زیادی بین گذشته، امروز و آینده وجود دارد.
 
وقتی کار هنری می‌کنید باید آزاد باشید؛ همه هنرها باید آزاد باشند. این موضوع فقط به ترکیه محدود نمی‌شود. موضوع اینجاست اگر برای دولت کار کنید، دیگر چطور می‌توانید آزاد باشید؟ چطور می‌توانید به خط و مرزهای‌ آنها بی‌اعتنا باشید؟ این جریان در ترکیه همواره مشکل بزرگ هنرمندان بوده است.
 
دیالوگ و تعامل بین هنرمند و مخاطب از دست رفته است. من فکر می‌کنم این مساله مهم آینده و فقط هم به ایران و ترکیه معطوف نمی‌شود؛ تکنیک، ملودی‌پردازی و شیوه نوازندگی شما بستگی ندارد بلکه حسی است که از طریق دیالوگ بین هنرمند و مخاطب به وجود می‌آید.
منبع: 
روزنامه اعتماد
تاریخ انتشار : پنجشنبه 12 مهر 1397 - 13:34

افزودن یک دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

Plain text

  • هیچ تگ HTML ی مجاز نیست.
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
CAPTCHA
This question is for testing whether or not you are a human visitor and to prevent automated spam submissions.



دانلود گفت‌وگو با «اولاش اوزدمير» نوازنده باغلاما اهل تركيه | موسیقی ما