

این خواننده ادامه داد: در این کنسرتها به همراه اعضای گروه به اجرای قطعات فولکوریک ایرانی به زبانهای فارسی و آذری و گیلکی خواهیم پرداخت.
وطندوست خاطرنشان کرد: بیشتر قطعاتی که در این کنسرتها اجرا میشود کلاسیک هستند و با تنظیمهای جدید هانیبال یوسف به اجرا درمیآیند.
این خواننده درباره قطعاتی که قرار است در این کنسرت اجرا شود، تأکید کرد: در این کنسرت قطعات توبیو (فولکور بختیاری)، عزیزم سوزه، هی یار، هی یار، آیریلیق (ساخته علی سلیمی با شعر فرهاد ابراهیمی)، اپرای آرشین مال آلان (ساخته اوزیر حاجیبیف)، منیم عزیز سحر، اوه ماریا (باخ)، لایم لایت (چارلی چاپلین) و ...اجرا میشود.
وطندوست افزود: همچنین قطعاتی از آلبوم "آیریلیق" برای مخاطبان اجرا میشود. این اثر موسیقایی شامل 12 قطعه آذربایجانی است، همچنین یک قطعه با عنوان "بهار دلکش" در این اثر هست که شعر آن از ملکالشعرای بهار است.
نقد و بررسی

[ مانی جعفرزاده - آهنگساز و مدرس موسیقی ]
با حسرتبهدل بودن کارها به روال درست نمیاُفتد. جشنوارهی موسیقی فجر، نیازمند کسانیست که حسرتی جُز ارتقاء فرهنگی نداشتهباشند. کسانی که نخواهند پولدار باشند، مشهور باشند، در حمایت قدرت باشند و حتّی نخواهند محبوب باشند. این آخری در موقعیّت فعلی هنر ایران، از همه مهمتر است. شهر پُر شده از هنرمندانی که دایم و در هر موقعیّتی، لبخند میزنند و قربان-صدقه میروند که محبوب بمانند. فرهنگ امروز ایران، هنرمند محبوب نمیخواهد. نباید بخواهد. به کسی نیاز داریم که فحش بخورد و کوتاه نیاید و فقط کار درست را انجام بدهد.

امروز تقریبا شصت سال از اولین روز آشناییام با استاد دکتر قنبریمهر میگذرد. در طول این سالها هیچ کسی را همچون ایشان ندیدم که هم در کارش عالی و نمونه باشد و هم از نظر انسانی تا این حد با تقوا و بینیاز باشد. استاد «قنبریمهر» در طول سالها فعالیت همواره به هنرمندان لطف داشته و هرگاه هنرمندی به کمکشان نیاز داشت، ایشان بیچشمداشت یاریرسان بوده است. خوب است در این مجال خاطره کوچکی برای مخاطبان این مطلب را ذکر کنم. قبل از انقلاب، سازی هزار تکه را به من داده بودند، اما بعد از انقلاب از سوی صدا و سیما گفتند این ساز به رسم امانت نزد شما بوده و حالا باید آن آن را برگردانید، استاد «قنبریمهر» از این ماجرا باخبر شدند و بلافاصله سازی را که با دست پربرکت خودش ساخته بود به من هدیه داد و هیچ پولی هم از من نگرفت. شاید تعارف به نظر بیاید؛ اما من آرزو می کنم که بتوانم یک هزارم از محاسن اخلاقی این مرد نازنین را داشته باشم. ..

آشنایی من با فردین خلعتبری به سال 1391 و اجرایی به نام «شب دهم» بازمیگردد. در آن اجرا به عنوان رهبر میهمانِ ارکسترملی، آثاری از این هنرمند را به صحنه بردم و از همان شب با انسانی بسیار ارزشمند و دوست داشتنی آشنا شدم که تاکنون به دوستی با او افتخار میکنم. «فردین خلعتبری» از آن دست موسیقیدانانی نیست که خود را تنها به هنرش محدود کرده باشد. او دست به قلم دارد و شعر هم مینویسد و همین شناخت عمیقش از ادبیات باعث میشود تا آوازها و قطعاتِ بیکلامی که میسازد، رنگِ متفاوتی داشته باشد و همین مساله کار را برای ارکستر لذتبخش میکند. به نظر من همین ماجراست که باعثِ ارتباطِ مخاطب با آثارش میشود....

در دوره نوجوانیِ من و همنسلانم، رادیو مجموعه برنامهای با نام «گلها» داشت که شامل برگ سبز، گلهای جاویدان و یک شاخه گل میشد ( این برنامهها مختص موسیقی ایرانی بود) در این برنامه ها اساتیدی چون محمودی خوانساری، حسین قوامی، ایرج، اکبر گلپایگانی و بسیاری دیگر از خوانندگان به اجرای موسیقی میپرداختند؛ به گمان من یکی از بهترین اجراها در آن برنامهها، مربوط به استاد «ایرج» بود، به خصوص در شیوهی اجرای تحریرها که مخصوص خود ایشان بود و هیچ خوانندهای قبل از ایشان چنین تحریرهایی را اجرا نمیکرد؛ اگرچه امروز خوانندگانِ بسیاری از ایشان تقلید میکنند. در همان سن و سال نوجوانی شنیدن تحریرهای متریک و منظم و دقیق استاد ایرج مرا به وجد میآورد و از شنیدن صدای مردانه و با صلابتشان احساس لذت و حتی سعی میکردم برخی از آوازهایی را که می خواندند حفظ کنم و بخوانم. خیلی خوب آوازِ استاد در سه گاه با مطلع: «خوش آن که حلقههای سر زلف واکنی/ دیوانگان سلسلهات را رها کنی/ کار جنون ما به تماشا کشیده است/ یعنی تو هم بیا که تماشای ما کنی» را به خاطر دارم....


در تخصصها و رشتههای مختلف فنی، تحصیلی و هنری گاه افرادی پیدا میشوند که نهتنها در آن تخصص یا رشته که در انسانیت هم تکامل یافتهاند و استاد «ابراهیم قنبریمهر» سازندهی خوشنام و شناختهشده ساز، یکی از همین گوهرها است که علاوه بر تعالی و بالندگی در رشته و تخصصش، به لحاظ انسانی هم از بزرگترین و خوشنامترینهای عالم موسیقی است. این وجه انسانی، به گمان من، در هنر ایشان هم اثرگذار بوده است. من استاد را یک انسان واقعی با خلقوخوی درویشانه میدانم و هرگاه یاد ایشان میکنم، این بیت مولانا به ذهنم میرسد که فرمودهاند: «هر که را اسرار حق آموختند/ مهر کردند و دهانش دوختند» ایشان هیچگاه خود را درویش ننامیده؛..
افزودن یک دیدگاه جدید