رو به بین الحرمین با فریاد
با حسین حرف زدم پاسخ داد
غصه ی تلخِ علی اصغر را
گفت و بردم غمِ خود را از یاد
تا به عباسِ علمدار رسید
اشک چون رود ز چشمم افتاد
غمِ من قصه ی آب و نان بود
غمِ او داغِ عزیز و اولاد
غم من قصه ی مالِ دنیا
غم او ریشه ی ظلم و بیداد
دست بر سینه نشستم بر خاک
گفتمش: وای به من، شرمم باد
تا زمین است و زمان است و بشر
یا حسین خانه عشقت آباد
رو به بین الحرمین با فریاد
با حسین حرف زدم پاسخ داد
غصه ی تلخِ علی اصغر را
گفت و بردم غمِ خود را از یاد
تا به عباسِ علمدار رسید
اشک چون رود ز چشمم افتاد
غمِ من قصه ی آب و نان بود
غمِ او داغِ عزیز و اولاد
غم من قصه ی مالِ دنیا
غم او ریشه ی ظلم و بیداد
دست بر سینه نشستم بر خاک
گفتمش: وای به من، شرمم باد
تا زمین است و زمان است و بشر
یا حسین خانه عشقت آباد