برنامه یاد بعضی نفرات
 
آهنگساز : محمدرضا علیقلی
نگاهی به موسیقی فیلم روزهای زندگی
آهنگساز : محمدرضا علیقلی
سمیه قاضی‌زاده: روزهای زندگی حجم بسیار زیادی از موسیقی دارد که آن را محمدرضا علیقلی ساخته. در بسیاری از موارد این موسیقی متن همراه شده است با صداهای جنگی که روی صحنه‌های فیلم آمده‌اند. همین مساله حجم موسیقی را در ذهن دوچندان می‌کند و به شنونده این حس را منتقل می‌کند که موسیقی تماتیک، موسیقی افکتیو و جلوه‌های ویژهء صوتی اجازه نداده‌اند که حتی صحنه‌ای از فیلم بدون صداهای افزوده‌شده به گوش مخاطب برسد.

روزهای زندگی نمونهء مشابه سینمایی در سینمای ایران ندارد که در واقع همهء داستان آن در فضای جنگی رخ بدهد و به این شکل نزدیک آدم‌ها تمام مدت با جنگ درگیر باشند. از این حیث موسیقی هم که می‌طلبد موسیقی خاصی است.

 اما در سینمای دنیا شاید بتوان نجات سرباز رایان را نمونهء نسبتا مشابهی برای روزهای زندگی فرض کرد که اتفاقا موسیقی شاخصی هم دارد که ساختهء جان ویلیامز است. موسیقی با ملودی‌های قوی و تم‌های ماندگار که آن را به یکی از موسیقی‌های ماندگار تاریخ سینما بدل کرده است. یعنی‌‌ همان چیزی که موسیقی روزهای زندگی کم دارد؛ تمی که مخاطب را با خود بکشاند و با او ارتباط شنیداری قوی برقرار کند.‌‌ همان کاری که جان ویلیامز کرد و نامزدی اسکار و گلدن گلوب و جایزهء بی‌ام‌ای را برایش به ارمغان آورد.

به جز تم که در ادامه باز هم به آن خواهیم پرداخت، مهم‌ترین ضعف موسیقی در روزهای زندگی را باید در چندپاره بودن آن جستجو کرد. موسیقی که‌گاه سراغ فضای سنتی-محلی رفته (صدای عود به ناگاه تبدیل به صدای اصلی می‌شود)،‌گاه با سازهای کلاسیک و فرم موسیقی جهانی سخن گفته و‌گاه سری به سلیقهء شخصی آهنگ‌ساز و آثار قبلی‌اش (مثل خیلی دور، خیلی نزدیک در تیتراژ پایانی) زده است. همین مساله مخاطب را در دنبال کردن احساس‌های مختلف شنیداری سردرگم می‌کند و باعث می‌‌شود نتواند خط روایی-شنیداری درستی در دنبال کردن موسیقی داشته باشد. البته که باید هر‌ آهنگ‌سازی در ساختن موسیقی‌اش آزادانه عمل کند و هرجا که دلش خواست از هر سازی استفاده کند و به هر ژانری سرک بکشد اما ماجرا در موسیقی فیلم بعضا تفاوت می‌کند و توقع یکپارچگی کمترین انتظاری است که می‌شود از آهنگ‌ساز داشت.

موسیقی روزهای زندگی دو بخش اصلی دارد که شاید آن را به نوعی بتوان ملهم از فضای فیلم دانست. بخش اول که نیمهء ابتدایی فیلم را روایت کرده و بخش دوم که نیمهء پایانی را. به فراخور داستان فیلم، موسیقی آن نیز در بخش ابتدایی بیشتر اکشن است و در بخش دوم بیشتر درام. اما از‌‌ همان تیتراژ آغازین که روی صفحهء سیاه بالا می‌آید علیقلی یک تم مشخص را برای موسیقی‌اش در نظر گرفته که در طول فیلم هم بار‌ها و بار‌ها به آن ارجاع می‌دهد. تمی کوتاه که شما را به عنوان تماشاگر تا جایی با خود می‌کشاند اما از آن به بعد پاسخگوی نیاز موسیقایی شما- آن هم با این حجم بالای موسیقی- نیست. در استفاده از همین تم هم علیقلی‌گاه آنطوری که اغلب در مواجهه با فیلم‌های مختلف پیش رفته است، برخورد نکرده است. تا ملودی خواسته جان بگیرد و اوجی پیدا کند ترمزش را کشیده و در‌‌ همان جا خفه‌اش کرده است تا شنونده‌‌ همان لذتی را هم که می‌توانسته در یک اوج ملودیک تجربه کند نداشته باشد. البته این را هم باید ذکر کرد که خط اصلی ملودی که آهنگ‌ساز برای موسیقی روزهای زندگی در نظر گرفته ظرفیت آنچنانی برای بازی ندارد. همینطور است که نمی‌شود خیلی آن را به اوج برد و از آن انتظاراتی به اندازهء یک ملودی جاندار و تکان‌دهنده داشت.

این در حالی است که صحنه‌های تکان‌دهنده در فیلم کم نیستند و به راحتی به آهنگ‌ساز این فرصت را می‌دادند که کمی با موسیقی ارتباط احساسی بیشتری برقرار کند و این احساس را به شنونده‌اش هم منتقل کند. جالب اینجاست که در لحظاتی اندک، علیقلی این ارتباط را برقرار کرده است. به هر حال ما با آهنگ‌سازی مواجهیم که کسی در سینمای ایران به تبحر بالای او در کارش شک ندارد. از جملهء این لحظات می‌توان به صحنه‌ای که دکتر امیرعلی علوی (حمید فرخ‌نژاد) نابینا شده است و با انگشتانش سبزه‌های روییده بغل دیوار را لمس می‌کند و لبخند می‌زند اشاره کرد. در این صحنه موسیقی بسیار خوب عمل کرده یعنی با وجود اینکه شما در مقام تماشاگر‌‌ همان تم تکراری را می‌شنوید که از ابتدای فیلم با شما همراه بوده است اما می‌توانید به راحتی در این لحظهء زیبای احساسی با آن ارتباط برقرار کنید و چه بسا که قطرهء اشکی هم از گوشهء چشمتان سرازیر شود. یعنی احتمالا آنچه که توقع فیلمساز در لحظات خاص این فیلم بوده است برآورده شود. ابدا منظورم از گفتن این حرف و مثال این صحنه، سانتی‌مانتال کردن موسیقی به دلیل گرفتن یک احساس خاص از مخاطب یا تحمیل تجربهء احساسی آهنگ‌ساز به مخاطبش نیست بلکه برعکس بحث بر سر کارکرد موسیقی فیلم است. اصلا اگر قرار است که ما یک موسیقی فیلم روی یک فیلم جنگی داشته باشیم که اتفاقا ملودی هم دارد، اتفاقا ملودی‌اش هم غمگین است و اتفاقا در جاهای مختلف احساسی به آن ارجاع می‌دهد، چرا نباید این ملودی کمی جاندار‌تر باشد؟ اگر قرار است که جلوی اوج و فرودهای زیبا را در آن بگیریم و یک موسیقی خنثی بسازیم، دلیل داشتن موسیقی چیست؟ آیا قرار بوده با گذاشتن این ترمز‌ها جلوی اوج گرفتن ملودی، یا احساسی‌تر نکردن تم، روی مستندگونگی فیلم تاکید کنیم؟ آیا قرار است به واسطهء استفاده از این نوع از موسیقی به مخاطبمان بقبولانیم که تو با یک فیلم بی‌طرف مواجهی که قصد ندارد جز آنچه که می‌بینی، احساس اضافه‌ای را به تو منتقل کند؟ امیدوارم که جواب این سوال‌ها نه باشد و صرفا آهنگ‌ساز خودش با فیلم ارتباط ویژه‌ای برقرار نکرده و موسیقی هم در حد‌‌ همان ارتباط اندک ساخته باشد.

در واقع از حرفه‌ای بودنش در ساخت این موسیقی بهره گرفته باشد. دلیل این حرفم هم روشن است. سال‌هاست که در سینمای دنیا امثال فیلم روزهای زندگی به وفور ساخته می‌شود و در مواقعی حالت مستندگونهء تصاویر هم به مراتب بیشتر از روزهای زندگی است اما ببینید که موسیقی با‌‌ همان تصاویر چه کرده است. آهنگ‌ساز تمام زورش را زده تا تلخی جنگ را در زیبا‌ترین ملودی‌ها که تماشاگر را می‌خکوب می‌کند نشان دهد. فیلمساز هم از این موسیقی‌ها استقبال کرده است چرا که هنر فیلمسازی‌اش، هنر بازیگرانش، هنر فیلمبردارش و هنر صدابردارانش به واسطهء استفاده از یک موسیقی خوب صدچندان نمایان شده است.
تاریخ انتشار : یکشنبه 7 خرداد 1391 - 00:00

دیدگاه‌ها

سه شنبه 15 اسفند 1391 - 19:09

خانم قاضیانی وآقای فرخ نزاد رو دوست دارم

سه شنبه 15 اسفند 1391 - 19:09

ای کاش هر موسیقی فیلمی رو تحلیل می کنید نمونه ای ازش رو میزاشتین :)

افزودن یک دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

Plain text

  • هیچ تگ HTML ی مجاز نیست.
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
CAPTCHA
This question is for testing whether or not you are a human visitor and to prevent automated spam submissions.



دانلود آهنگساز : محمدرضا علیقلی | موسیقی ما