در رویداد شنیداری «آگورا» عنوان شد
«جان کیج» یکی از پنج موسیقیدان و هنرمند آوانگارد قرن بیستم است
موسیقی ما - «علیرضا امیرحاجبی» هنرمند و آهنگساز در نشست و رویدادی شنیداری تحت عنوان «آگورا» در گالری «آس» تهران در مورد مهمترین هنرمندان آوانگارد جهان در زمینه موسیقی معاصر به این مساله اشاره کرد که «جان کیج» با ایدههایش جزو پنج موسیقیدان و هنرمند آوانگارد قرن بیستم است و با توانایی خودش موسیقی را به مکانهای غیررسمی برد.
او که در نشست و رویدادی شنیداری تحت عنوان «آگورا» در گالری «آس» تهران در مورد مهمترین هنرمندان آوانگارد جهان در زمینه موسیقی معاصر به این مساله اشاره کرد که در همان دهه این فرضیه مطرح شد که باید در کنار موسیقی به چیزهای دیگری نیز توجه کرد که به یک هنر بینارشتهای تبدیل شود: «در کالج «بلاک ماوتینگ» تعدای از هنرمندها در کنار «جان کیج» کار میکردند از جمله رابرت راشنبرگ، مردیت مونک، مرس کانیگهام و آرتیستهایی که در رشتههای مختلف فعالیت میکردند. همیشه در اروپا اتفاقی میافتد و آمریکاییها همیشه برداشت بیشتری از آن میکنند و آن هم به علت نوع رسانههایی بود که در آمریکا منتشر میشدند در زمانیکه که «جان کیج» این کارها را انجام میداد؛ رسانههای آمریکایی قبل از جنگ جهانی دوم به هنر آوانگارد خیلی اهمیت میدادند و کالج «بلاک ماوتینگ» تأثیر زیادی روی تعاملات بینارشتهای داشت. خیلی از آرتیستها چند کاره هستند، از جمله کار هنرهای تجسمی، موسیقی، اینستالیشن و ... انجام میدهند در واقع هنرمندهایی هستند که با چند رسانه مختلف کار میکنند و تنها کارشان موسیقی نیست. برای نمونه «جان کیج» نقاش خیلی خوبی بود و همچنین اینستالیشنهای خیلی خوبی هم داشته است.»
او همچنین گفت: «از دهه 70 به بعد ما با موج هنرمندهایی مواجه هستیم که چند کار را با همدیگر انجام میدهند به علت اینکه رسانه این اجازه را به آنها میدهد؛ رسانهها متعدد شدهاند، اینستالیشن آمده است و اینها میتوانند با همدیگر ترکیب بشوند و در کنار همدیگر مجموعهای را درست کنند که هنرهای دیگر هم را در کنار خود لازم دارد و این خود قضیه را جذابتر خواهد کرد. نکته خیلی مهم این است که «جان کیج» سعی میکند که آهنگهای خودش را از حالت رسمی که فقط و فقط به صورت ارکسترال است و در سالنهای بزرگ اجرا میشود به داخل گالریها، انستیتوها، دانشگاهها و جاهای دیگر ببرد و اجازه میداد مردم بدون اینکه پولی پرداخت بکنند و بدون اینکه مجبور بشوند وارد جایی بشوند و دو ساعت بنشینند و یک سمفونی گوش بدهند و بدون اینکه بتوانند تکان بخورند؛ به دلیل آزادی که مکانهای غیررسمی به انسان می دهند، آهنگ خودشان را در آنجا گوش بدهند. ما یک فقدان سکوت و ارزش سکوت در موسیقی داشتیم؛ موسیقی دوره باروک در یک قطعه از باخ چقدر سکوت وجود دارد؟ سکوتی ندارد و ارزش سکوت مستقل نیست؛ ارزش سکوت در موسیقی کلاسیک ـ هر آنچه که قبل از جنگ جهانی دوم است ـ به قبل و بعدش وابسته است. یعنی سکوت این وسط قرار میگیرد نه برای اینکه تعریفی از خود داشته باشد برای ما میگوید که پلی باشد برای اینکه نت قبلی را با یک حالت و فیگور جدید به نت بعدی متصل بکند؛ و این سکوت، هیچ ارزش سکوتی ندارد.»
به گفته این هنرمند، بعد از جنگ جهانی دوم است که تعدادی از آرتیستها و آهنگسازها یواش یواش روی مسئله ارزش سکوت کار میکنند، از جمله؛ «آنتونی وبر» از مکتب وین و از همه مهمتر برای اولین بار «جان کیج» اثر ۴:۳۳ (چهار دقیقه و سی و سه ثانیه) را در سال 1956 با همکاری یکی از همکاران نزدیکش اجرا کرد. یکی از نکات مهم در این قطعه این است که این اثر را میتوان ما بین هر قطعه دیگری نیز اجرا کرد و هیچ قطعه دیگری در جهان وجود ندارد که ما بین قطعات دیگر اجرا شود و متوجه آن نشوید: «ارزش صداها را براساس سکوت میتوانید بشنوید؛ «جان کیج» در خیلی از قطعات دیگرش هم به ارزش معنوی سکوت اهمیت داد، اثری به نام «تا آنجا که ممکن است آرام»640 سال طول میکشد. آن قطعه سال 2000 در کلیسای قرون وسطایی «هالبراشتات» در یک دهکده کوچولو در آلمان شروع شد و در سال ۲۶۴۰ در همان کلیسا به اتمام میرسد. در واقع تنها قطعهای است که آهنگساز آن، آن را نشنیده است. ما صداها را نمیشنویم؛ بلکه صداها را خلق میکنیم و این خودش مشاهده است، چون هر چیزی را که بخواهیم نگه میداریم و هر چیزی را که نخواهیم حذف میکنیم و این صداهایی که حذف میکنیم بعدها میتوانند به عنوان یکسری کانسپت وارد موسیقی بشوند. در حوزه موسیقی هر کاری را که بخواهیم انجام بدهیم قبل از ما موسیقیدانهای سرشناسی همچون؛ باخ، شوپن، موتزارت و ... آنها را انجام شده است، اما ایدههای اجرایی در موسیقی هیچوقت از بین نمیروند. به علت اینکه ما روز به روز در فضاهای جدید قرار میگیریم و با آدمهای جدید معاشرت میکنیم و به همان اندازه باید به ایدهها و فکرهای نو هم فکر کرد که آن را کیج به خوبی انجام میداد.»
یکی از شاگردهای «جان کیج» به نام «آلن هاپرا» برای اولین مرتبه با ایدههایی که کیج داشت یک نهضت مهمی را در هنر معاصر به نام «هنر اتفاقی» راه انداخت و این ایده از چینیها برای «جان کیج» آمد. که کاملاً ناخودآگاه است ولی به یک خودآگاه بزرگتری میرسد و به هارمومی بزرگتری پیوند میخورد.ب دون شک «جان کیج» با ایدههایش حداقل جزو 5 موسیقیدان و هنرمند آوانگارد قرن بیستم است؛ چون با ایدهها و آثارش از دهه 50 اروپایی به هنر مفهومی کاملاً منبسط رسید که چقدر میتواند گسترش پیدا کند. البته مقدار زیادی پروپاگاندای آمریکایی به او کمک کردند وگرنه هنرمندهای دیگری هم در کنار کیج بودند که کار میکردند اما نمیشود تأثیرش را بر هنر قرن بیستم نادیده گرفت.»
او که در نشست و رویدادی شنیداری تحت عنوان «آگورا» در گالری «آس» تهران در مورد مهمترین هنرمندان آوانگارد جهان در زمینه موسیقی معاصر به این مساله اشاره کرد که در همان دهه این فرضیه مطرح شد که باید در کنار موسیقی به چیزهای دیگری نیز توجه کرد که به یک هنر بینارشتهای تبدیل شود: «در کالج «بلاک ماوتینگ» تعدای از هنرمندها در کنار «جان کیج» کار میکردند از جمله رابرت راشنبرگ، مردیت مونک، مرس کانیگهام و آرتیستهایی که در رشتههای مختلف فعالیت میکردند. همیشه در اروپا اتفاقی میافتد و آمریکاییها همیشه برداشت بیشتری از آن میکنند و آن هم به علت نوع رسانههایی بود که در آمریکا منتشر میشدند در زمانیکه که «جان کیج» این کارها را انجام میداد؛ رسانههای آمریکایی قبل از جنگ جهانی دوم به هنر آوانگارد خیلی اهمیت میدادند و کالج «بلاک ماوتینگ» تأثیر زیادی روی تعاملات بینارشتهای داشت. خیلی از آرتیستها چند کاره هستند، از جمله کار هنرهای تجسمی، موسیقی، اینستالیشن و ... انجام میدهند در واقع هنرمندهایی هستند که با چند رسانه مختلف کار میکنند و تنها کارشان موسیقی نیست. برای نمونه «جان کیج» نقاش خیلی خوبی بود و همچنین اینستالیشنهای خیلی خوبی هم داشته است.»
او همچنین گفت: «از دهه 70 به بعد ما با موج هنرمندهایی مواجه هستیم که چند کار را با همدیگر انجام میدهند به علت اینکه رسانه این اجازه را به آنها میدهد؛ رسانهها متعدد شدهاند، اینستالیشن آمده است و اینها میتوانند با همدیگر ترکیب بشوند و در کنار همدیگر مجموعهای را درست کنند که هنرهای دیگر هم را در کنار خود لازم دارد و این خود قضیه را جذابتر خواهد کرد. نکته خیلی مهم این است که «جان کیج» سعی میکند که آهنگهای خودش را از حالت رسمی که فقط و فقط به صورت ارکسترال است و در سالنهای بزرگ اجرا میشود به داخل گالریها، انستیتوها، دانشگاهها و جاهای دیگر ببرد و اجازه میداد مردم بدون اینکه پولی پرداخت بکنند و بدون اینکه مجبور بشوند وارد جایی بشوند و دو ساعت بنشینند و یک سمفونی گوش بدهند و بدون اینکه بتوانند تکان بخورند؛ به دلیل آزادی که مکانهای غیررسمی به انسان می دهند، آهنگ خودشان را در آنجا گوش بدهند. ما یک فقدان سکوت و ارزش سکوت در موسیقی داشتیم؛ موسیقی دوره باروک در یک قطعه از باخ چقدر سکوت وجود دارد؟ سکوتی ندارد و ارزش سکوت مستقل نیست؛ ارزش سکوت در موسیقی کلاسیک ـ هر آنچه که قبل از جنگ جهانی دوم است ـ به قبل و بعدش وابسته است. یعنی سکوت این وسط قرار میگیرد نه برای اینکه تعریفی از خود داشته باشد برای ما میگوید که پلی باشد برای اینکه نت قبلی را با یک حالت و فیگور جدید به نت بعدی متصل بکند؛ و این سکوت، هیچ ارزش سکوتی ندارد.»
به گفته این هنرمند، بعد از جنگ جهانی دوم است که تعدادی از آرتیستها و آهنگسازها یواش یواش روی مسئله ارزش سکوت کار میکنند، از جمله؛ «آنتونی وبر» از مکتب وین و از همه مهمتر برای اولین بار «جان کیج» اثر ۴:۳۳ (چهار دقیقه و سی و سه ثانیه) را در سال 1956 با همکاری یکی از همکاران نزدیکش اجرا کرد. یکی از نکات مهم در این قطعه این است که این اثر را میتوان ما بین هر قطعه دیگری نیز اجرا کرد و هیچ قطعه دیگری در جهان وجود ندارد که ما بین قطعات دیگر اجرا شود و متوجه آن نشوید: «ارزش صداها را براساس سکوت میتوانید بشنوید؛ «جان کیج» در خیلی از قطعات دیگرش هم به ارزش معنوی سکوت اهمیت داد، اثری به نام «تا آنجا که ممکن است آرام»640 سال طول میکشد. آن قطعه سال 2000 در کلیسای قرون وسطایی «هالبراشتات» در یک دهکده کوچولو در آلمان شروع شد و در سال ۲۶۴۰ در همان کلیسا به اتمام میرسد. در واقع تنها قطعهای است که آهنگساز آن، آن را نشنیده است. ما صداها را نمیشنویم؛ بلکه صداها را خلق میکنیم و این خودش مشاهده است، چون هر چیزی را که بخواهیم نگه میداریم و هر چیزی را که نخواهیم حذف میکنیم و این صداهایی که حذف میکنیم بعدها میتوانند به عنوان یکسری کانسپت وارد موسیقی بشوند. در حوزه موسیقی هر کاری را که بخواهیم انجام بدهیم قبل از ما موسیقیدانهای سرشناسی همچون؛ باخ، شوپن، موتزارت و ... آنها را انجام شده است، اما ایدههای اجرایی در موسیقی هیچوقت از بین نمیروند. به علت اینکه ما روز به روز در فضاهای جدید قرار میگیریم و با آدمهای جدید معاشرت میکنیم و به همان اندازه باید به ایدهها و فکرهای نو هم فکر کرد که آن را کیج به خوبی انجام میداد.»
یکی از شاگردهای «جان کیج» به نام «آلن هاپرا» برای اولین مرتبه با ایدههایی که کیج داشت یک نهضت مهمی را در هنر معاصر به نام «هنر اتفاقی» راه انداخت و این ایده از چینیها برای «جان کیج» آمد. که کاملاً ناخودآگاه است ولی به یک خودآگاه بزرگتری میرسد و به هارمومی بزرگتری پیوند میخورد.ب دون شک «جان کیج» با ایدههایش حداقل جزو 5 موسیقیدان و هنرمند آوانگارد قرن بیستم است؛ چون با ایدهها و آثارش از دهه 50 اروپایی به هنر مفهومی کاملاً منبسط رسید که چقدر میتواند گسترش پیدا کند. البته مقدار زیادی پروپاگاندای آمریکایی به او کمک کردند وگرنه هنرمندهای دیگری هم در کنار کیج بودند که کار میکردند اما نمیشود تأثیرش را بر هنر قرن بیستم نادیده گرفت.»
تاریخ انتشار : شنبه 30 اردیبهشت 1396 - 11:55
افزودن یک دیدگاه جدید