با حضور چهرههای فرهنگی و هنری برگزار شد
جشن هشتادسالگی استاد نادر گلچین در کانون ادبیات آهنگین
موسیقی ما - خانه شعر و ادبیات در بیستویکمین روز آذرماه 95 میزبان تعداد قابلتوجهی از نامها و چهرههای آشنای فرهنگی ـ هنری کشور بود که به پاسداشت نام و چهرهای بزرگ گرد هم آمده بودند. با اینکه ده روز از زادروز استاد نادر گلچین میگذشت، نخستین آیین «چهرهی ماه» کانون ادبیات آهنگین به جشن هشتادسالگی مردی اختصاص یافته بود که با اجرای آثار موسیقایی گرانسنگ، بخش قابل اعتنایی از حافظهی موسیقایی ایرانیان را رنگین و عطرآگین کرده است.
روی پوستر برنامه نوشته شده بود: کانون ادبیات آهنگین خانه شعر و ادبیات برگزار میکند؛ نخستین آیین چهرهی ماه / جشن زادروز نادر گلچین آواز ایرانی / هشتاد سال اصالت
در این آیین، پس از پخش سرود ملی و قرآن، نماهنگی بر روی یکی از آثار استاد نادر گلچین پخش شد؛ سپس محمدرضا یزدانپرست ـ مجری برنامه ـ با خواندن چند بیت از یکی از غزلهای استاد خسرو احتشامی هونهگانی که دربارهی نادر گلچین سروده شده، به حاضران درود و خوشامد گفت. در ادامه، علی زارعان ـ مدیر خانهی شعر و ادبیات ـ با خواندن یک قطعه نثر ادبی خاطرهانگیز، روزهای بهدنیاآمدن استاد نادر گلچین را روایت کرد و به حاضران خیر مقدم گفت.
در بخش بعدی برنامه، استاد محمد سلمانی ـ غزلسرای نامدار و پیشکسوت کشور ـ به شعرخوانی پرداخت؛ غزل زیبایی که با فضای موسیقی ایرانی کاملا متناسب بود؛ «همین الههی ناز بنان، مرا کافیست...»
وصال علوی، خوانندهی خوب و جوان شیرازی به همراه مسعود سجادی ـ نوازندهی شیریننواز سهتار ـ اولین اجرای موسیقی در جشن زادروز نادر آواز ایرانی را بر عهده داشتند. در این اجرا قطعات «نوای کاروان» و «مرغ حق» در آمفیتئاتر خانهی شعر به ترنم درآمد.
سجادی در آغاز سخنانش گفت به نظر من آنچه شخصیت هنری استادگلچین را متمایز میکند، پایبندی به اصول، سنتها و اصالتهاست. شخصیتی مثل استاد نادر گلچین جزو هنرمندان خودساخته و خودآموخته است. ایشان استاد مشخص و معلم خاصی نداشتهاند اما استاد اصلی ایشان هوشمندی و علاقهی خودشان بوده است. نکتهی مهم دیگر دربارهی شخصیت هنری استاد، پایبندیشان به شعر است و یکی از کسانی هستند که حتی شعرخواندن و دکلماسیونشان هم لذتبخش است. شخصا معتقدم آواز چیزی جز دکلماسیون موسیقایی شعر نیست و جانمایهی موسیقی ایرانی، آواز است. استاد نادر گلچین به عنوان خوانندهی پاپ هم کارهایی خواندهاند و بسیار زیبا هم خواندهاند ولی خوانندهی پاپ محسوب نمیشوند. ایشان خوانندهی موسیقی کلاسیک ایرانی هستند و در حوزهی کاری خودشان هم سرآمدند. حتی در آواز ایرانی هم با توجه به ویژگیهایی مثل ویبراسیون و دکلماسیون خاص، ویژه محسوب میشوند.
خوب است توجه کنیم که در دورهی فعالیت استادگلچین کسی سعی نمیکرد مثل دیگری بخواند ولی امروز کاملا برعکس است.
غلامرضا طریقی ـ غزلسرای نامآشنای کشور ـ شاعر دیگری بود که پس از تبریک به استاد گلچین و سپاس از ایشان به خاطر چند دهه خاطرهسازی، در این نشست به شعرخوانی پرداخت.
دکتر غلامحسین مختاباد ـ خواننده و موسیقیدان ـ سخنران بعدی این نشست بود. وی بعد از اشاره به خاطرههای سالهای کودکی و نوجوانی و اولین برخوردهایش با صدای نادر گلچین، گفت دو خواننده در صدای من تاثیر داشتهاند؛ نادر گلچین و محمدرضا شجریان. من همیشه دوست داشتهام شبیه نادر گلچین بخوانم ولی نمیشود؛ خیلی سخت است. تصانیفی که از آثار ایشان بازخوانی کردهام، شبیه یک کلبه در برابر یک قصر است. اهل ادب میگویند خوشبختی حافظ این بوده که سعدی را پیش چشم داشته و حافظ شده ولی سعدی چه کسی را داشته؟ وضعیت استادگلچین در آن روزگار و در آن بازاری که بیشباهت به مکاره نبوده هم چنین بوده است. به قول حافظ «صد نکته غیر حسن بباید که تا کسی / مقبول طبع مردم صاحبنظر شود» و خیلی سخت است که کسی در آن هیاهو و بین آن همه صداهای مختلف یک صدای ممتاز شود و نسلها با آن رابطه رقرار کنند. الان باید بگوییم پنج نسل با این صدا زیستهاند.
وی در بخش دیگری از سخنانش گفت اگر نادر گلچین در یک ترانه همراه با سازهای غربی خوانده و مثلا به جای تار، گیتار بوده، نمیشود گفت این کارها پاپ است؛ موسیقی ایرانیست چراکه مهر نادر گلچین روی آن است. آهنگساز، ایرانی فکر کرده ولی ابزارش چیز دیگری بوده. بنابراین ساز از دیدگاه موزیکولوژیستها مبنای موسیقی نیست. این همه اجراهای مختلف از تصنیف «مرغ سحر» بوده ولی نادر گلچین وقتی خواند، یک مهر روی آن زد. شما وقتی این مصراع را میبینید که «شانه بر زلف پریشان زدهای به به به» اصلا فکر نمیکنید که بشود آن را خواند ولی این معجزهی نادر گلچین است. ریشه در سنت، ولی میوهها مدرن است.
مختاباد سپس با همراهی تار بهزاد خدارحمی ـ نوازنده و آهنگساز نامآشنای کشور ـ به اجرای آواز پرداخت و بعد از آن، علاوه بر اجرای تصنیف «مرغ سحر»، یکی از ترانههای نادر گلچین را هم اجرا کرد.
بنده حدود ده سال پیش در مقالهای نوشتم: «آواز ایران در حسرت باریتون». متاسفانه همانطور که در روزگار قاجار آواز ما در محدودهی باریتون از خوانندگان برجسته محروم بوده، امروزه هم در این محدوده، خوانندگان کمی داریم و باز هم صداها به سمت و سوی اوجخوانی تمایل پیدا کرده است. خیلی از هنرمندان بزرگ مثل مرتضیخان نیداوود، عارف قزوینی و خصوصا علینقیخان وزیری، هنر میرزاحبیب اصفهانی یا حبیب شاطرحاجی را ستودهاند و با او مجالست و موانست داشتهاند. علینقیخان بعدها در سفر اروپا میبیند که به رِنجهای مختلف آواز توجه میشود. او وقتی به ایران برمیگردد و مدرسهی عالی موسیقی را تاسیس میکند، به محدودهی صوتی باریتون یا همان بم گرم و نرم توجه خاصی میکند. او در صفحاتی که با روحانگیز همخوانی کرده هم با صدای بم و پختهای خوانده است.
از شاگردان میرزاحبیب میشود به ادیب خوانساری و تاج اصفهانی اشاره کرد که ادیب هم همان رویه یعنی بمخوانی را در سنین میانسالی ادامه میدهد. شاگردانی داشته به نامهای شهاب، میرزامحمد قاضیعسکر و شهشهانی. به هر حال این بمخوانی میراثی میشود از حبیب شاطرحاجی و وزیری برای موسیقی ایران و بعدا کسانی مثل عبدالنقی وزیری تا میرسیم به کسی که خودش میگفته من بیشترین تاثیر را از ادیب خوانساری گرفتهام؛ غلامحسینخان بنان. دیگرانی هم به این محدوده صدا توجه داشتهاند؛ از جمله میرسیم به منوچهر همایونپور که هر کدام از اینها شاهکارهای هنر آواز در موسیقی ایران بودهاند.
بعد از ظهور وزیری و صبا و در سال 1319 که رادیو ایران تاسیس میشود، موسیقی ایران هم به دوره جدیدی پای میگذارد که دورهی نوین موسیقی ایران است و وزیری را هم پدر موسیقی نوین ایران لقب دادهاند. از این به بعد موسیقی ایران وارد یک فضای شاعرانه و رمانتیک میشود و این نوع ارائه از موسیقی در دههی 30 و 40 به اوج خود میرسد؛ به شکلی که میشود گفت دوران «گلها» یک دورهی طلایی در موسیقی معاصر ایران است. در تداوم این نوع برداشت از موسیقی ایرانی، شخصی ظهور میکند به نام نادر گلچین. صدای ایشان را از زوایای مختلف میشود تحلیل کرد ولی بنده هم به سهم خودم اینطور تحلیل میکنم که این صدا یک صدای صیقلیافته است. اول صدا باید سوهان بخورد، بعد باید سمباده بخورد؛ دیدهاید که کاغذ سمباده میرسد به نرم نرم نرم. در واقع وقتی که انسان صدای گلچین را گوش میکند احساس هیچ زائدهای در این صدا نمیکند. روان، نرم، بم، گرم. و لحن، لحن عاشقی و مهربانیست. متاسفانه در روزگار ما این لحن، از موسیقی رخت بربسته و موسیقی، حالت خشونت و تحکم به خود گرفته است و به هر حال از آن فضای عاشقانه، عارفانه و رمانتیک دور شدهایم.
در بخش گفتوگوی پایانی، اسماعیلیاراضی بعد از خوشامدگویی به حاضران، تاکید کرد: امروز هم برای اینکه از آموختن بازنمانیم، پرسشهایمان را با استاد مطرح میکنیم و به دانستههایمان میافزاییم.
استاد نادر گلچین در آغاز سخنانش گفت همهی گفتنیها را عزیزان، شاعران، هنرمندان، نوازندگان و خوانندگان گفتند و ما شنیدیم. در حق من هم آنچه در شأن خودشان بود مطالبی گفتند که من واقعا تشکر میکنم از این محضر و کلیهی آقایان و خانمهایی که تشریف دارند.
از آنجا که بحث سبک و نوع گویش خواننده مطرح شد، خاطرههایی به یادم آمد که به عرضتان میرسانم. یک شب در یک جایی مهمان بودیم که صاحبخانه اهل مطالعه در آواز و شعر و ترانه و حتی ساز (سازهای مضرابی و سازهای زهی و...) بود. متاسفانه فامیلی او را الان حضور ذهن ندارم. در آن شب استاد شهناز هم بود. 6-5نفر بودیم. صاحبخانه برگشت گفت که «آقای نادرخان! شما چهچههایی که آقای محمدرضا میزنه، نمیتونید بزنیدا»! گفتم که «واللا من کی گفتهم که میتونم بزنم؟». بعد خودش فکر کرد که حرف بدی زده، گفت: «البته بگما! محمدرضا هم نمیتونه اون شعر "از پشت آتش" رو بخونه؛ واقعا میسوزونه آدمو»! گفتم آقا نه آن را بگو نه این را بگو. من یک سبک و سیاقی برای خودم دارم؛ حالا یک نفر خوشاش میآید گوش میکند، یک نفر خوشاش نمیآید، گوش نمیکند. این نوع اظهارنظرها را نکنید خواهش میکنم.
خانمی از خبرنگاران مطبوعات در حیاط تالار وحدت (به مناسبتی رفته بودیم و جناب سجادی هم مجری بود) من را با صدای بلند صدا کرد و گفت آقای گلچین! آقای گلچین! شما بهتر میخوانید یا آقای شجریان؟ گفتم خانم از شما واقعا بعید است! دفتر و قلم مطبوعاتی دستتان گرفتهاید! هر کسی برای خودش یک شنوندهای دارد، طرفداری دارد؛ اصلا صورت این مسالهی شما که مطرح شده، غلط است؛ من جواب شما را وقتی میدهم که صورت مساله را عوض کنید و تشریف بیاورید با هم صحبت کنیم. منظور من این است که از این نوع اظهارنظرها میشود. یک عدهای دوست دارند این سبک و سیاق را، یک عدهای هم دوست ندارند؛ یک عدهای دنبال چهچهزدنهای خوانندهها هستند، یک عدهای دنبال حالتهای خواننده هستند. من از دوران نوجوانی عاشقپیشه بودهام و عاشقگونه زندگی کردهام (عشق به معنای کلی مساله، نه اینکه عاشق یک دخترکی بودهام یا عشق متقابل زن و مرد، نه)؛ به طور کلی عاشقپیشه بودهام؛ حالا از حرکت آب در جویباری شده، تماشای کوهستانی شده، جنگل و درخت و بیابانی شده؛ آنوقت البته میبینیم که عشق در متن همهی این مسائل هست. ولی بیشتر، علت اینکه در خواندن، اشعاری را انتخاب میکنم که رنگوبوی عشقی داشته باشد، عاشقانه باشد، همین است. مثلا هیچوقت غزلی را انتخاب نکردهام که در آن مسائل عاشقانه نباشد. به هر صورت این مختصر برای این عرض شد که گفته شود اگر عزیزان به من محبتی دارند، به خاطر آن احساس درونی من است که به صورت تحریرها، حالتها ـ بیشتر، حالتها ـ بروز میکند و من خدا را شاکرم که این حالت و این طرز و این لفظ و این بیان را به من داده که تا این اندازه مورد قبول عزیزان و مقبول سروران عزیزم باشم.
در ادامه برنامه ابراهیم اسماعیلیاراضی با تشکر از زحمات آقای آرش نصیری، به خاطرهای که وی از استاد نقل کرده بود اشاره کرد و به استاد گلچین گفت: «دوست داریم ماجرای نرسیدن آن سرباز به کنسرت شما را از زبان خودتان بشنویم».
استاد گلچین در این باره گفت ما معمولا ماههای آبان را به ماموریت میرفتیم. معمولا هم با اتوبوس میرفتیم چون بودجهشان نمیرسید که ما را با هواپیما بفرستند. در این ماموریتها معمولا مخاطبان کنسرتهای ما نظامی بودند؛ مثلا پادگان وحدتیه، شاهرخی، پادگان کرمان، سیستانوبلوچستان (زاهدان). ما میرفتیم برنامه اجرا میکردیم. اتفاقی که شما اشاره کردید، در خطهی کردستان افتاد. سربازی خودش را در بیابان به اتوبوس ما رساند و با اظهار اشتیاق و علاقهی فراوان گفت که من دیشب در پادگان سر پست بودم و نتوانستم در کنسرت حاضر شوم اما خیلی دوست دارم صدای شما را بشنوم. همین موضوع ما را وادار کرد که کنار یک قهوهخانهی بیابانی (از اینهایی که چادر میزنند) نشستیم و همانجا چند قطعه اجرا کردیم. این جوان اشکش روان شد و خیلی خوشحال شد و همین که توانستیم دل یک سرباز وظیفه را شاد کنیم، خاطرهای شد برای ما.
اما اسماعیلیاراضی توضیح داد که من این خاطره را به نقل از یکی از اعضای گروه شنیدهام. استادگلچین با بزرگواری و شکستهنفسی، قدری در این خاطره تصرف کردند و آن تصمیم را به شکل گروهی مطرح کردند. اصل ماجرا این بوده که شخص ایشان از گروه میخواهد که از اتوبوس پیاده شوند و برای آن سرباز، کنسرت خصوصی بدهند. قاعدتا بخشی از تفاوتهایی که منجر به ماندگاری یک هنرمند میشود، در همین صفات انسانی نهفته است.
استادگلچین در ادامهی گفتوگوی خود با اسماعیلیاراضی گفت راجع به این سبک و این حالتها که صحبت شد، یک خاطره دارم از استاد جلیل شهناز. در رادیو ما چهار برنامه ضبط میکردیم؛ با چهار خواننده؛ یکی هم من بودم. من بیات ترک را انتخاب کردم. نوازندههای ما هم مرحوم جلیل شهناز، مرحوم اصغر بهاری و ناصر افتتاح بودند. وقتی رفتیم برنامه را بازبینی کنیم، از استاد پرسیدم که به نظر شما این قطعهای که من در بیات ترک خواندم، چطور بود؟ گفت کدام قطعه؟ گفتم «شهابی». گفت اینکه آقا شهابی نبود! گفتم چرا استاد، شهابی بود دیگر. حالا داریم نگاه میکنیم به تصویر. گفت نخیر آقا این شهابی نبود. گفتم چرا قربان؛ انتخابش هم با خودم بود! گفت نخیر آقا! این «گلچینی» بود. استاد هم حاضر به جواب! برای اینکه دیگران آن را با دوبیتیها میخوانند ولی من با «الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها» خواندم. این خواستهناخواسته به سبک و سیاقی درمیآید که مقداری با آن دوبیتیها متفاوت است. حالا خدا کند که ما را به همین سبک و سیاق بشنوند؛ یعنی آورنده روشی که مقبول جامعه واقع شده است. همین اندازه ما را کفایت میکند.
اسماعیلیاراضی در ادامه گفت من فقط به یک پرسش اصلی بسنده میکنم. البته باید پیشتر توضیح بدهم که روی پوستر این برنامه، دلیل اختصاص این نشست به استاد نادر گلچین توضیح داده شده است: «پاسداشت شش دهه درک و ارائه درست ادبیات فارسی». میدانید که محور فعالیت کانون ادبیات آهنگین، کلام و ادبیات موسیقیست اما به همان دلیل مهمی که ذکر شد، این برنامه به یک خواننده اختصاص یافته است. من از استاد گلچین میخواهم که اگر به ترانهسرایان و خوانندگان جوان (درباره انتخاب شعر) توصیهای دارند بفرمایند و اگر نکتهی مهم دیگری هم هست، به آن اشاره کنند.
میخواستم این را هم بگویم؛ علت اینکه یک مقدار من توجه به شعر داشتهام از گذشته تا الان، این است که من در چهاردهسالگی به تئاتر روی آوردم و دیالوگ تئاتر در من خیلی اثر گذاشت. چیزی که من را به این سمت و سو کشید، تئاتر بود. آقای اکبرپور کاملا در جریان هستند که من خیلی بچه بودم ـ 12-13سالم بود؛ اول متوسطه بودم ـ که روی آوردم به تئاتر. تئاتری که همراه بود با موسیقی. و چون در آنجا خیلی خوب به دیالوگ ما پرداخته میشد، باعث شد بیان من در خواندن آواز و ترانه به صورتی دربیاید که ادبی باشد؛ به صورت مقبول باشد. من میخواهم ـ شاید به عنوان حسن ختام ـ شعری را که با آن روی سن رفتم و ایستادم و پذیرفته شدم (مال محمد عاصمیست) بخوانم. شاعر میگوید: «بازی تمام شد...».
و استادگلچین با صدایی گرم و تاثیرگذار و با تسلط کامل، شعر بلند نیماییای را که حدود هفتاد سال پیش به ذهن سپرده بود برای حاضران خواند و آنها را به شوق آورد.
اسماعیلیاراضی پس از شعرخوانی استاد گلچین گفت در نسل جدید خوانندگان شاید کمتر کسی باشد که با چنین حافظهی مسلحی بتواند در خواندن شعر هم تا این حد موسیقی درست کلمات را دریافت و ارائه کند و به قول نیما یوشیج، آن را به دکلماسیون برساند.
استادگلچین در ادامه پرسید: ما هیچوقت میگوییم موسیقی و شعر؟ میگوییم شعر و موسیقی.
وقتی اسماعیلیاراضی از پوریا خاکپور برای تکنوازی دعوت کرد، استادگلچین گفت: این جوان، بسیار قشنگ مینوازند؛ بسیار استادانه مینوازند. اهل کرمانشاه هستند؛ با بنده رفاقت دارند؛ لطف کردند به این مجلس تشریف آوردند.
اسماعیلیاراضی همچنین از وصال علوی که از شیراز برای اجرا در این برنامه حاضر شده بود دوباره سپاسگزاری کرد و استادگلچین هم دربارهی وی گفت: ما به وسیله تلفن آشنا شدیم؛ یعنی ایشان تلفن من را گیر آوردند و از شیراز تماس گرفتند و باب آشنایی را باز کردند.
پوریا خاکپور نخست یک بیت آواز خواند: «غزلسرایی ناهید صرفهای نبرد / در آن مقام که نادر برآورد آواز» و سپس دقایقی تکنوازی کرد. در اثنای این تکنوازی، استاد نادر گلچین چند بیت از یکی از غزلهای شاطرعباس صبوحی را دکلمه کرد و با تاکید گفت: «اساس موسیقی ما شعر است».
پوریا خاکپور نهایتا با اشارهای به ملودی «تولد» به اجرای خود پایان داد که شوق و همراهی حاضران را در پی داشت؛ خصوصا که کیک تولد بسیاز زیبای استادگلچین هم به سالن آورده شد.
پس از این بخش، اسماعیلی از سیدعباس سجادی خواست که اجرای بخش پایانی برنامه را به عهده بگیرد.
سجادی پس از قرارگرفتن پشت تریبون گفت: امشب به تعبیر آن ملودی استاد همایون خرم، «غوغای ستارگان» است. ای کاش فرصت بود که بتوانیم از بیانات و هنر همهی عزیزان استفاده کنیم. وی سپس از استادان و هنرمندان شاخص حاضر در جلسه دعوت کرد کنار استاد نادر گلچین حاضر شوند. قاسم رفعتی، هنگامه اخوان، مهدی آذرسینا، اکبر آزاد، عبدالحسین مختاباد، علی اکبرپور، محمدجواد کسایی، محمد سلمانی، قربانعلی اجلّی، سعید رودباری، جواد بختیاری، مظفر شفیعی، نورالدین رحمانیان (از اعضای خانوادهی حسین منزوی) و محمدحسین حجازی (معاون فرهنگی اراضی عباسآباد) کسانی بودند که کنار استاد گلچین قرار گرفتند.
در این بخش پیام شادباش استاد هوشنگ ظریف به مناسبت هشتادمین سالگرد زادروز استاد نادر گلچین خوانده شد. سپس استاد گلچین شمع هشتادسالگی خود را فوت کردند و کیک زیبایی را که به تصویر خودشان آراسته بود بریدند. سپس هدایای منطقهی فرهنگی ـ گردشگری اراضی عباسآباد و حاضران دیگر، به استاد گلچین تقدیم شد.
تصنیفخوانی بداههی استاد قاسم رفعتی که به درخواست حاضران صورت گرفت، حسن ختام برنامه بود و سپس حاضران، تابلوی نشست را امضا کردند تا خاطرهی حضور خود را در این شب جاودانه ثبت کرده باشند.
از فرازهای قابل توجه برنامه، رباعیهایی بود که محمدرضا یزدانپرست ـ مجری برنامه ـ بین بخشهای مختلف میخواند؛ رباعیهایی که به مناسبت همین برنامه توسط مجتبی صادقی ـ شاعر توانای مرودشتی ـ سروده و ارسال شده بود.
روی پوستر برنامه نوشته شده بود: کانون ادبیات آهنگین خانه شعر و ادبیات برگزار میکند؛ نخستین آیین چهرهی ماه / جشن زادروز نادر گلچین آواز ایرانی / هشتاد سال اصالت
در این آیین، پس از پخش سرود ملی و قرآن، نماهنگی بر روی یکی از آثار استاد نادر گلچین پخش شد؛ سپس محمدرضا یزدانپرست ـ مجری برنامه ـ با خواندن چند بیت از یکی از غزلهای استاد خسرو احتشامی هونهگانی که دربارهی نادر گلچین سروده شده، به حاضران درود و خوشامد گفت. در ادامه، علی زارعان ـ مدیر خانهی شعر و ادبیات ـ با خواندن یک قطعه نثر ادبی خاطرهانگیز، روزهای بهدنیاآمدن استاد نادر گلچین را روایت کرد و به حاضران خیر مقدم گفت.
- فرخندهبادِ کیوان ساکت به استاد نادر گلچین
- آذرسینا: پس از مطرحشدن گلچین، قطب سومی در خواندن موسیقی ایرانی گشوده شد
در بخش بعدی برنامه، استاد محمد سلمانی ـ غزلسرای نامدار و پیشکسوت کشور ـ به شعرخوانی پرداخت؛ غزل زیبایی که با فضای موسیقی ایرانی کاملا متناسب بود؛ «همین الههی ناز بنان، مرا کافیست...»
وصال علوی، خوانندهی خوب و جوان شیرازی به همراه مسعود سجادی ـ نوازندهی شیریننواز سهتار ـ اولین اجرای موسیقی در جشن زادروز نادر آواز ایرانی را بر عهده داشتند. در این اجرا قطعات «نوای کاروان» و «مرغ حق» در آمفیتئاتر خانهی شعر به ترنم درآمد.
- سجادی: استاد نادر گلچین، خودساخته و خودآموخته است
سجادی در آغاز سخنانش گفت به نظر من آنچه شخصیت هنری استادگلچین را متمایز میکند، پایبندی به اصول، سنتها و اصالتهاست. شخصیتی مثل استاد نادر گلچین جزو هنرمندان خودساخته و خودآموخته است. ایشان استاد مشخص و معلم خاصی نداشتهاند اما استاد اصلی ایشان هوشمندی و علاقهی خودشان بوده است. نکتهی مهم دیگر دربارهی شخصیت هنری استاد، پایبندیشان به شعر است و یکی از کسانی هستند که حتی شعرخواندن و دکلماسیونشان هم لذتبخش است. شخصا معتقدم آواز چیزی جز دکلماسیون موسیقایی شعر نیست و جانمایهی موسیقی ایرانی، آواز است. استاد نادر گلچین به عنوان خوانندهی پاپ هم کارهایی خواندهاند و بسیار زیبا هم خواندهاند ولی خوانندهی پاپ محسوب نمیشوند. ایشان خوانندهی موسیقی کلاسیک ایرانی هستند و در حوزهی کاری خودشان هم سرآمدند. حتی در آواز ایرانی هم با توجه به ویژگیهایی مثل ویبراسیون و دکلماسیون خاص، ویژه محسوب میشوند.
خوب است توجه کنیم که در دورهی فعالیت استادگلچین کسی سعی نمیکرد مثل دیگری بخواند ولی امروز کاملا برعکس است.
غلامرضا طریقی ـ غزلسرای نامآشنای کشور ـ شاعر دیگری بود که پس از تبریک به استاد گلچین و سپاس از ایشان به خاطر چند دهه خاطرهسازی، در این نشست به شعرخوانی پرداخت.
دکتر غلامحسین مختاباد ـ خواننده و موسیقیدان ـ سخنران بعدی این نشست بود. وی بعد از اشاره به خاطرههای سالهای کودکی و نوجوانی و اولین برخوردهایش با صدای نادر گلچین، گفت دو خواننده در صدای من تاثیر داشتهاند؛ نادر گلچین و محمدرضا شجریان. من همیشه دوست داشتهام شبیه نادر گلچین بخوانم ولی نمیشود؛ خیلی سخت است. تصانیفی که از آثار ایشان بازخوانی کردهام، شبیه یک کلبه در برابر یک قصر است. اهل ادب میگویند خوشبختی حافظ این بوده که سعدی را پیش چشم داشته و حافظ شده ولی سعدی چه کسی را داشته؟ وضعیت استادگلچین در آن روزگار و در آن بازاری که بیشباهت به مکاره نبوده هم چنین بوده است. به قول حافظ «صد نکته غیر حسن بباید که تا کسی / مقبول طبع مردم صاحبنظر شود» و خیلی سخت است که کسی در آن هیاهو و بین آن همه صداهای مختلف یک صدای ممتاز شود و نسلها با آن رابطه رقرار کنند. الان باید بگوییم پنج نسل با این صدا زیستهاند.
وی در بخش دیگری از سخنانش گفت اگر نادر گلچین در یک ترانه همراه با سازهای غربی خوانده و مثلا به جای تار، گیتار بوده، نمیشود گفت این کارها پاپ است؛ موسیقی ایرانیست چراکه مهر نادر گلچین روی آن است. آهنگساز، ایرانی فکر کرده ولی ابزارش چیز دیگری بوده. بنابراین ساز از دیدگاه موزیکولوژیستها مبنای موسیقی نیست. این همه اجراهای مختلف از تصنیف «مرغ سحر» بوده ولی نادر گلچین وقتی خواند، یک مهر روی آن زد. شما وقتی این مصراع را میبینید که «شانه بر زلف پریشان زدهای به به به» اصلا فکر نمیکنید که بشود آن را خواند ولی این معجزهی نادر گلچین است. ریشه در سنت، ولی میوهها مدرن است.
مختاباد سپس با همراهی تار بهزاد خدارحمی ـ نوازنده و آهنگساز نامآشنای کشور ـ به اجرای آواز پرداخت و بعد از آن، علاوه بر اجرای تصنیف «مرغ سحر»، یکی از ترانههای نادر گلچین را هم اجرا کرد.
- هنگامه اخوان: هیچکس نیامده که بتواند مثل استادگلچین بخواند
- محمدجواد کسایی: صدای گلچین یک صدای صیقلیافته است
بنده حدود ده سال پیش در مقالهای نوشتم: «آواز ایران در حسرت باریتون». متاسفانه همانطور که در روزگار قاجار آواز ما در محدودهی باریتون از خوانندگان برجسته محروم بوده، امروزه هم در این محدوده، خوانندگان کمی داریم و باز هم صداها به سمت و سوی اوجخوانی تمایل پیدا کرده است. خیلی از هنرمندان بزرگ مثل مرتضیخان نیداوود، عارف قزوینی و خصوصا علینقیخان وزیری، هنر میرزاحبیب اصفهانی یا حبیب شاطرحاجی را ستودهاند و با او مجالست و موانست داشتهاند. علینقیخان بعدها در سفر اروپا میبیند که به رِنجهای مختلف آواز توجه میشود. او وقتی به ایران برمیگردد و مدرسهی عالی موسیقی را تاسیس میکند، به محدودهی صوتی باریتون یا همان بم گرم و نرم توجه خاصی میکند. او در صفحاتی که با روحانگیز همخوانی کرده هم با صدای بم و پختهای خوانده است.
از شاگردان میرزاحبیب میشود به ادیب خوانساری و تاج اصفهانی اشاره کرد که ادیب هم همان رویه یعنی بمخوانی را در سنین میانسالی ادامه میدهد. شاگردانی داشته به نامهای شهاب، میرزامحمد قاضیعسکر و شهشهانی. به هر حال این بمخوانی میراثی میشود از حبیب شاطرحاجی و وزیری برای موسیقی ایران و بعدا کسانی مثل عبدالنقی وزیری تا میرسیم به کسی که خودش میگفته من بیشترین تاثیر را از ادیب خوانساری گرفتهام؛ غلامحسینخان بنان. دیگرانی هم به این محدوده صدا توجه داشتهاند؛ از جمله میرسیم به منوچهر همایونپور که هر کدام از اینها شاهکارهای هنر آواز در موسیقی ایران بودهاند.
بعد از ظهور وزیری و صبا و در سال 1319 که رادیو ایران تاسیس میشود، موسیقی ایران هم به دوره جدیدی پای میگذارد که دورهی نوین موسیقی ایران است و وزیری را هم پدر موسیقی نوین ایران لقب دادهاند. از این به بعد موسیقی ایران وارد یک فضای شاعرانه و رمانتیک میشود و این نوع ارائه از موسیقی در دههی 30 و 40 به اوج خود میرسد؛ به شکلی که میشود گفت دوران «گلها» یک دورهی طلایی در موسیقی معاصر ایران است. در تداوم این نوع برداشت از موسیقی ایرانی، شخصی ظهور میکند به نام نادر گلچین. صدای ایشان را از زوایای مختلف میشود تحلیل کرد ولی بنده هم به سهم خودم اینطور تحلیل میکنم که این صدا یک صدای صیقلیافته است. اول صدا باید سوهان بخورد، بعد باید سمباده بخورد؛ دیدهاید که کاغذ سمباده میرسد به نرم نرم نرم. در واقع وقتی که انسان صدای گلچین را گوش میکند احساس هیچ زائدهای در این صدا نمیکند. روان، نرم، بم، گرم. و لحن، لحن عاشقی و مهربانیست. متاسفانه در روزگار ما این لحن، از موسیقی رخت بربسته و موسیقی، حالت خشونت و تحکم به خود گرفته است و به هر حال از آن فضای عاشقانه، عارفانه و رمانتیک دور شدهایم.
- استاد نادر گلچین: اساس موسیقی ما شعر است
در بخش گفتوگوی پایانی، اسماعیلیاراضی بعد از خوشامدگویی به حاضران، تاکید کرد: امروز هم برای اینکه از آموختن بازنمانیم، پرسشهایمان را با استاد مطرح میکنیم و به دانستههایمان میافزاییم.
استاد نادر گلچین در آغاز سخنانش گفت همهی گفتنیها را عزیزان، شاعران، هنرمندان، نوازندگان و خوانندگان گفتند و ما شنیدیم. در حق من هم آنچه در شأن خودشان بود مطالبی گفتند که من واقعا تشکر میکنم از این محضر و کلیهی آقایان و خانمهایی که تشریف دارند.
از آنجا که بحث سبک و نوع گویش خواننده مطرح شد، خاطرههایی به یادم آمد که به عرضتان میرسانم. یک شب در یک جایی مهمان بودیم که صاحبخانه اهل مطالعه در آواز و شعر و ترانه و حتی ساز (سازهای مضرابی و سازهای زهی و...) بود. متاسفانه فامیلی او را الان حضور ذهن ندارم. در آن شب استاد شهناز هم بود. 6-5نفر بودیم. صاحبخانه برگشت گفت که «آقای نادرخان! شما چهچههایی که آقای محمدرضا میزنه، نمیتونید بزنیدا»! گفتم که «واللا من کی گفتهم که میتونم بزنم؟». بعد خودش فکر کرد که حرف بدی زده، گفت: «البته بگما! محمدرضا هم نمیتونه اون شعر "از پشت آتش" رو بخونه؛ واقعا میسوزونه آدمو»! گفتم آقا نه آن را بگو نه این را بگو. من یک سبک و سیاقی برای خودم دارم؛ حالا یک نفر خوشاش میآید گوش میکند، یک نفر خوشاش نمیآید، گوش نمیکند. این نوع اظهارنظرها را نکنید خواهش میکنم.
خانمی از خبرنگاران مطبوعات در حیاط تالار وحدت (به مناسبتی رفته بودیم و جناب سجادی هم مجری بود) من را با صدای بلند صدا کرد و گفت آقای گلچین! آقای گلچین! شما بهتر میخوانید یا آقای شجریان؟ گفتم خانم از شما واقعا بعید است! دفتر و قلم مطبوعاتی دستتان گرفتهاید! هر کسی برای خودش یک شنوندهای دارد، طرفداری دارد؛ اصلا صورت این مسالهی شما که مطرح شده، غلط است؛ من جواب شما را وقتی میدهم که صورت مساله را عوض کنید و تشریف بیاورید با هم صحبت کنیم. منظور من این است که از این نوع اظهارنظرها میشود. یک عدهای دوست دارند این سبک و سیاق را، یک عدهای هم دوست ندارند؛ یک عدهای دنبال چهچهزدنهای خوانندهها هستند، یک عدهای دنبال حالتهای خواننده هستند. من از دوران نوجوانی عاشقپیشه بودهام و عاشقگونه زندگی کردهام (عشق به معنای کلی مساله، نه اینکه عاشق یک دخترکی بودهام یا عشق متقابل زن و مرد، نه)؛ به طور کلی عاشقپیشه بودهام؛ حالا از حرکت آب در جویباری شده، تماشای کوهستانی شده، جنگل و درخت و بیابانی شده؛ آنوقت البته میبینیم که عشق در متن همهی این مسائل هست. ولی بیشتر، علت اینکه در خواندن، اشعاری را انتخاب میکنم که رنگوبوی عشقی داشته باشد، عاشقانه باشد، همین است. مثلا هیچوقت غزلی را انتخاب نکردهام که در آن مسائل عاشقانه نباشد. به هر صورت این مختصر برای این عرض شد که گفته شود اگر عزیزان به من محبتی دارند، به خاطر آن احساس درونی من است که به صورت تحریرها، حالتها ـ بیشتر، حالتها ـ بروز میکند و من خدا را شاکرم که این حالت و این طرز و این لفظ و این بیان را به من داده که تا این اندازه مورد قبول عزیزان و مقبول سروران عزیزم باشم.
در ادامه برنامه ابراهیم اسماعیلیاراضی با تشکر از زحمات آقای آرش نصیری، به خاطرهای که وی از استاد نقل کرده بود اشاره کرد و به استاد گلچین گفت: «دوست داریم ماجرای نرسیدن آن سرباز به کنسرت شما را از زبان خودتان بشنویم».
استاد گلچین در این باره گفت ما معمولا ماههای آبان را به ماموریت میرفتیم. معمولا هم با اتوبوس میرفتیم چون بودجهشان نمیرسید که ما را با هواپیما بفرستند. در این ماموریتها معمولا مخاطبان کنسرتهای ما نظامی بودند؛ مثلا پادگان وحدتیه، شاهرخی، پادگان کرمان، سیستانوبلوچستان (زاهدان). ما میرفتیم برنامه اجرا میکردیم. اتفاقی که شما اشاره کردید، در خطهی کردستان افتاد. سربازی خودش را در بیابان به اتوبوس ما رساند و با اظهار اشتیاق و علاقهی فراوان گفت که من دیشب در پادگان سر پست بودم و نتوانستم در کنسرت حاضر شوم اما خیلی دوست دارم صدای شما را بشنوم. همین موضوع ما را وادار کرد که کنار یک قهوهخانهی بیابانی (از اینهایی که چادر میزنند) نشستیم و همانجا چند قطعه اجرا کردیم. این جوان اشکش روان شد و خیلی خوشحال شد و همین که توانستیم دل یک سرباز وظیفه را شاد کنیم، خاطرهای شد برای ما.
اما اسماعیلیاراضی توضیح داد که من این خاطره را به نقل از یکی از اعضای گروه شنیدهام. استادگلچین با بزرگواری و شکستهنفسی، قدری در این خاطره تصرف کردند و آن تصمیم را به شکل گروهی مطرح کردند. اصل ماجرا این بوده که شخص ایشان از گروه میخواهد که از اتوبوس پیاده شوند و برای آن سرباز، کنسرت خصوصی بدهند. قاعدتا بخشی از تفاوتهایی که منجر به ماندگاری یک هنرمند میشود، در همین صفات انسانی نهفته است.
استادگلچین در ادامهی گفتوگوی خود با اسماعیلیاراضی گفت راجع به این سبک و این حالتها که صحبت شد، یک خاطره دارم از استاد جلیل شهناز. در رادیو ما چهار برنامه ضبط میکردیم؛ با چهار خواننده؛ یکی هم من بودم. من بیات ترک را انتخاب کردم. نوازندههای ما هم مرحوم جلیل شهناز، مرحوم اصغر بهاری و ناصر افتتاح بودند. وقتی رفتیم برنامه را بازبینی کنیم، از استاد پرسیدم که به نظر شما این قطعهای که من در بیات ترک خواندم، چطور بود؟ گفت کدام قطعه؟ گفتم «شهابی». گفت اینکه آقا شهابی نبود! گفتم چرا استاد، شهابی بود دیگر. حالا داریم نگاه میکنیم به تصویر. گفت نخیر آقا این شهابی نبود. گفتم چرا قربان؛ انتخابش هم با خودم بود! گفت نخیر آقا! این «گلچینی» بود. استاد هم حاضر به جواب! برای اینکه دیگران آن را با دوبیتیها میخوانند ولی من با «الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها» خواندم. این خواستهناخواسته به سبک و سیاقی درمیآید که مقداری با آن دوبیتیها متفاوت است. حالا خدا کند که ما را به همین سبک و سیاق بشنوند؛ یعنی آورنده روشی که مقبول جامعه واقع شده است. همین اندازه ما را کفایت میکند.
اسماعیلیاراضی در ادامه گفت من فقط به یک پرسش اصلی بسنده میکنم. البته باید پیشتر توضیح بدهم که روی پوستر این برنامه، دلیل اختصاص این نشست به استاد نادر گلچین توضیح داده شده است: «پاسداشت شش دهه درک و ارائه درست ادبیات فارسی». میدانید که محور فعالیت کانون ادبیات آهنگین، کلام و ادبیات موسیقیست اما به همان دلیل مهمی که ذکر شد، این برنامه به یک خواننده اختصاص یافته است. من از استاد گلچین میخواهم که اگر به ترانهسرایان و خوانندگان جوان (درباره انتخاب شعر) توصیهای دارند بفرمایند و اگر نکتهی مهم دیگری هم هست، به آن اشاره کنند.
- آهنگساز و شاعر، گم و گنگ ماندهاند
میخواستم این را هم بگویم؛ علت اینکه یک مقدار من توجه به شعر داشتهام از گذشته تا الان، این است که من در چهاردهسالگی به تئاتر روی آوردم و دیالوگ تئاتر در من خیلی اثر گذاشت. چیزی که من را به این سمت و سو کشید، تئاتر بود. آقای اکبرپور کاملا در جریان هستند که من خیلی بچه بودم ـ 12-13سالم بود؛ اول متوسطه بودم ـ که روی آوردم به تئاتر. تئاتری که همراه بود با موسیقی. و چون در آنجا خیلی خوب به دیالوگ ما پرداخته میشد، باعث شد بیان من در خواندن آواز و ترانه به صورتی دربیاید که ادبی باشد؛ به صورت مقبول باشد. من میخواهم ـ شاید به عنوان حسن ختام ـ شعری را که با آن روی سن رفتم و ایستادم و پذیرفته شدم (مال محمد عاصمیست) بخوانم. شاعر میگوید: «بازی تمام شد...».
و استادگلچین با صدایی گرم و تاثیرگذار و با تسلط کامل، شعر بلند نیماییای را که حدود هفتاد سال پیش به ذهن سپرده بود برای حاضران خواند و آنها را به شوق آورد.
اسماعیلیاراضی پس از شعرخوانی استاد گلچین گفت در نسل جدید خوانندگان شاید کمتر کسی باشد که با چنین حافظهی مسلحی بتواند در خواندن شعر هم تا این حد موسیقی درست کلمات را دریافت و ارائه کند و به قول نیما یوشیج، آن را به دکلماسیون برساند.
استادگلچین در ادامه پرسید: ما هیچوقت میگوییم موسیقی و شعر؟ میگوییم شعر و موسیقی.
وقتی اسماعیلیاراضی از پوریا خاکپور برای تکنوازی دعوت کرد، استادگلچین گفت: این جوان، بسیار قشنگ مینوازند؛ بسیار استادانه مینوازند. اهل کرمانشاه هستند؛ با بنده رفاقت دارند؛ لطف کردند به این مجلس تشریف آوردند.
اسماعیلیاراضی همچنین از وصال علوی که از شیراز برای اجرا در این برنامه حاضر شده بود دوباره سپاسگزاری کرد و استادگلچین هم دربارهی وی گفت: ما به وسیله تلفن آشنا شدیم؛ یعنی ایشان تلفن من را گیر آوردند و از شیراز تماس گرفتند و باب آشنایی را باز کردند.
پوریا خاکپور نخست یک بیت آواز خواند: «غزلسرایی ناهید صرفهای نبرد / در آن مقام که نادر برآورد آواز» و سپس دقایقی تکنوازی کرد. در اثنای این تکنوازی، استاد نادر گلچین چند بیت از یکی از غزلهای شاطرعباس صبوحی را دکلمه کرد و با تاکید گفت: «اساس موسیقی ما شعر است».
پوریا خاکپور نهایتا با اشارهای به ملودی «تولد» به اجرای خود پایان داد که شوق و همراهی حاضران را در پی داشت؛ خصوصا که کیک تولد بسیاز زیبای استادگلچین هم به سالن آورده شد.
پس از این بخش، اسماعیلی از سیدعباس سجادی خواست که اجرای بخش پایانی برنامه را به عهده بگیرد.
سجادی پس از قرارگرفتن پشت تریبون گفت: امشب به تعبیر آن ملودی استاد همایون خرم، «غوغای ستارگان» است. ای کاش فرصت بود که بتوانیم از بیانات و هنر همهی عزیزان استفاده کنیم. وی سپس از استادان و هنرمندان شاخص حاضر در جلسه دعوت کرد کنار استاد نادر گلچین حاضر شوند. قاسم رفعتی، هنگامه اخوان، مهدی آذرسینا، اکبر آزاد، عبدالحسین مختاباد، علی اکبرپور، محمدجواد کسایی، محمد سلمانی، قربانعلی اجلّی، سعید رودباری، جواد بختیاری، مظفر شفیعی، نورالدین رحمانیان (از اعضای خانوادهی حسین منزوی) و محمدحسین حجازی (معاون فرهنگی اراضی عباسآباد) کسانی بودند که کنار استاد گلچین قرار گرفتند.
در این بخش پیام شادباش استاد هوشنگ ظریف به مناسبت هشتادمین سالگرد زادروز استاد نادر گلچین خوانده شد. سپس استاد گلچین شمع هشتادسالگی خود را فوت کردند و کیک زیبایی را که به تصویر خودشان آراسته بود بریدند. سپس هدایای منطقهی فرهنگی ـ گردشگری اراضی عباسآباد و حاضران دیگر، به استاد گلچین تقدیم شد.
تصنیفخوانی بداههی استاد قاسم رفعتی که به درخواست حاضران صورت گرفت، حسن ختام برنامه بود و سپس حاضران، تابلوی نشست را امضا کردند تا خاطرهی حضور خود را در این شب جاودانه ثبت کرده باشند.
از فرازهای قابل توجه برنامه، رباعیهایی بود که محمدرضا یزدانپرست ـ مجری برنامه ـ بین بخشهای مختلف میخواند؛ رباعیهایی که به مناسبت همین برنامه توسط مجتبی صادقی ـ شاعر توانای مرودشتی ـ سروده و ارسال شده بود.
تاریخ انتشار : پنجشنبه 25 آذر 1395 - 18:46
افزودن یک دیدگاه جدید