رفتی جانم فاصله شد سهم من از تو
خواندم شعری غمگین یک دهن از تو
دوری جانم می زند و می کشد آخر
بی من رفتی مانده فقط عشق تو در سر
تو مسافر شده بودی که مرا ترک کنی
رفتی آخر که کمی فاصله را درک کنی
آنقدَر دور شدی تا نشود برگردی
کاش در عشق همین قدر خطر می کردی
بی تو این شهر چه دارد که من آرام بگیرم
خبری از تو نیامد که در این خانه نمیرم
به کجا چشم بدوزم که کسی جز تو ببینم
قسمت این است که من چشم به راهت بنشینم
تو مسافر شده بودی که مرا ترک کنی
رفتی آخر که کمی فاصله را درک کنی
آنقدَر دور شدی تا نشود برگردی
کاش در عشق همین قدر خطر می کردی