برنامه یاد بعضی نفرات
 
این روزها هنرمندان مدام یکدیگر را در معرض اتهام قرار می‌دهند
نفی و دیگر هیچ ...
[سما بابایی- روزنامهنگار]

آیا مي‌توان همچنان مصرف موسیقایی را تحت تأثیر عوامل اجتماعی دانست؟ اگر گفتار «بورديو» را بپذیریم كه سليقه‌ي موسيقايي را به مثابه‌ي امری آشکارکننده‌ي طبقه اجتماعی مصرف‌کننده مي‌داند، سهم فراوان اين هنر در زندگي روزمره و در معرض قرار گرفتن‌هاي ناگزير در مكان‌هاي عمومي را چگونه می‌توان توجيه كرد و اصلاً مگر كسي در جهان امروز اين قدرت را دارد كه تنها بر اساس سلايق خويش در معرض اثر هنري -موسيقايی يا هر هنر ديگري- قرار گيرد؟
 
بوردیو معتقد است رابطه‌ي همسان بین طبقه‌ي اجتماعی و اولویت‌های زیبایی‌شناختی وجود دارد و بر اين اساس، سلایق و داوری‌های زیبایی‌شناختی افراد با موقعیت آنان در ساختار طبقه‌ي مربوطه مشخص می‌شود و آن نیز به نوبه‌ي خود با ترکیب و حجم سرمایه‌ای که در طبقات مختلف یافت می‌شود. به همين خاطر است كه معمولاً طبقات بالای جامعه، موسیقی کلاسیک مي‌شنوند و طبقات پايين، موسيقي پاپ.
 
اما اين نگاه را آیا به امروز هم مي‌توان تعميم داد؟ به جامعه‌ي ايران؟ تمايز ميان روشنفكر و توده در كجاي اين داستان قرار مي‌گيرد؟ به خصوص اينكه در جامعه‌ي مدرن، ملاك‌هاي جايگاه و طبقه با تفاوت‌هاي بسياري مواجه شده است. به هر روي، اين روزها تحقیرِ سرگرمی‌های عامه‌ي مردم توسط روشنفكران، جامعه‌شناسان و حتي خود اهالي هنر، به جرياني بدل شده كه ارزش‌هاي زيبايي‌شناسانه‌ي عموم را به طور كلي ناديده می‌گیرد؛ بي‌آنكه تلاشي براي آموزش یا اصلاح وضعیت موجود داشته باشد.
 
بدیهی است که در این میان، آن بخش از چیزی که با نام «هنر» عرضه می‌شود و البته در تعریف کلی آن قرار نمی‌گیرد و خود به یک آسیب اجتماعی بدل می‌شود، منظور این بحث نیست؛ اما نکته اینجاست که بسیاری از این موضع‌گیری‌ها از طرف هنرمندان نه به این اتفاقات، که به آثاری است که اتفاقاً می‌توان با نگاهی منصفانه، بررسی‌شان کرد. كافي است نگاهي به اظهارنظرهاي تعدادی از آنها در ماه‌هاي اخير داشته باشيد؛ همه‌شان از موسيقي مصرفي مي‌گويند، هنر بي‌هويت، سليقه‌هاي ناسرآمد و مسائلی از این دست؛ بي‌آنكه راهكاري داشته باشند براي آنكه عملكردهاي فرهنگي جامعه و تعهد آنان را تقويت كنند و اصلاً به اين بيانديشند كه مي‌توان پلی از فرهنگ توده و مردمی به فرهنگ نخبه زد.
 
دردناكي اين سخنان زماني مشخص‌تر مي‌شود كه گويندگان‌اش همگي خود و هنر خويش را متعلق به طبقه‌ي نخبه مي‌دانند و به ديگري نه. این در حالی است که نگاه یک روشنفکر امروزی در جهان در قیاس با آنچه در جامعه‌ی ما مطرح می‌شود، کاملاً متفاوت است. این روزها ارزش‌گذاری آثار هنری در جهان به شکل کامل از میان رفته و کسی دیگر در این باره اظهار نظر نمی‌کند که برای مثال آثار «ویوالدی» اثر فاخرتری به حساب می‌آید یا «بتهوون». حتی اثر «شوپنهاور» در چنین مقیاسی با آثار «امینم» قرار نمی‌گیرد و این خط‌کشی‌‌ها در جوامع رشدیافته از لحاظ فرهنگی انجام نمی‌گیرد؛ یعنی افراد در جامعه‌ی دموکراتیک به سلایق یکدیگر احترام می‌گذارند و آنها را تحمل می‌کنند و در عین حال، در راه اصلاح آن گام برمی‌دارند تا از خشونت -حتی کلامی- فاصله بگیرند.
 
امروز دیگر منقدان هنری نمی‌توانند به سادگیِ قرن نوزدهم، آثار یک هنرمند را «مبتذل» بدانند و قضاوت کنند آثار «ونگوگ» ارزش هنری بیشتری از «وارهول» دارد. آنها این حکم‌ها را صادر نمی‌کنند؛ چون این گفتمان در یک جامعه قابل پذیرش نیست و حتی می‌تواند با پیگرد قضایی همراه باشد و از آن مهم‌تر اینکه گوینده را بی‌اعتبار جلوه می‌دهد.
 
در واقع اين جدال سال‌ها پیش در غرب به اتمام رسیده و كساني چون «استوارت هال» و «هوگارت» بر اين اعتقاد بودند که نباید نسبت به این فرهنگ نگاه از بالا به پایین داشت و آن را تحقیر کرد. در اين ميان روشنفكران وطنی، بي‌آنكه متوجه اهميتي باشند كه «فرهنگ عامه» مي‌تواند ايفا كند، به تمامی بخش‌هاي آن با ديده‌ي تحقير نگاه مي‌كنند. شايد اگر آن دسته از نخبگان و اهالي هنر به جاي تحقير مدام، تلاشي مضاعف جهت ترويج هنرشان مي‌كردند، بخش اعظمي از مشکلات فرهنگی هم‌اکنون مرتفع شده و اظهارنظرها تنها نوعی خودنمایی روشنفكرنمايانه نبود.
 
اما آیا صرفاً مي‌توان هر اثري را كه با اقبال عمومي مواجه مي‌شود، نفي كرد؟ صندلي‌هاي خالي سالن‌هاي كنسرت، نمايشگاه‌هاي خالي از بازديدكننده و تيراژ پايين كتاب‌ها تعالي‌اي براي هنرمند به وجود مي‌آورد؟ آيا درك‌نشدگي، همان افقي است كه يك هنرمند بايد به آن دست پيدا كند؟ در اين ميان هنرمندانِ شناخته شده‌اي كه هم هنرشان را به تعالي بيان كردند و هم توانستند طيف وسيعي از مخاطب را درگير خود كنند، چه سرنوشتي خواهند داشت؟ «راز نو»، «سپيده»، «جام تهي» و ده‌ها مورد ديگر نقضي بر اين ادعا نيست؟
 
صف‌هاي طولاني براي ديدن آثار سينماگرانِ موج نو در دهه‌هاي گذشته يا اقبالي كه عموم مردم به آثار هنرمندان عرصه‌ي تجسمي داشتند را چه باید کرد؟ آیا مي‌توان «حيراني» را اثري فاقد ارزش‌هاي هنري دانست؟ پس چگونه است كه هنوز كه هنوز است -و لابد تا ابد- مي‌توان اين آثار را شنيد و دید و از آن لذت برد؟ اصلاً چه اتفاقي افتاده كه نسل فعلي فعال در عرصه‌ي موسيقي، مدام دست به انكار هم‌نسلان و نسل‌های پيشين خود مي‌زند؟ لابد مي‌توان با قياسي مع‌الفارق به ايده‌ي «کورنلیوس کاستوریادیس» در كتابش با عنوان «در برابر جنگ» استناد كرد.
 
موضوع آن كتاب درباره‌ي اتحاد جماهير شوروي است. کاستوریادیس نقدي فراتر از استبداد و حتي جنايت به آن حكومت دارد. او مي‌گويد حكومت شوروي از آنجا كه نتوانست هيچ‌چيز زيبايي خلق كند، مدام در تلاش براي ترويج زشتي بود. درست است كه در دوران خفقان و استبداد استاليني، نمونه‌هاي ارزشمندي از هنر -در تمام زمينه‌ها- رخ داد؛ اما اين خواست حكومتي نبود كه زيبايي را براي خود تهديدي بزرگ مي‌دانست.
 
آیا اين همان راهي نيست كه تعدادي از هنرمندان طي مي‌كنند؟ انتشار بيانيه‌ها و نقدهایی که بیشتر به شب‌نامه شبیه است و انتساب اتهام‌ها به يكديگر -كه به امري معمول بدل شده- نشاني از مبارزه با زيبايي نيست؟ هرچند تعیین ملاك‌های زشتي و زيبايي در هنر خود امري ناممكن به نظر مي‌رسد، آن‌هم زماني كه با نگاهي اجمالي به آثارشان مي‌توان مشاهده كرد كه انگار هنرشان خيلي زودتر از آنچه بايد به اتمام رسيده و در اين ميان، چيزي كه داغ است، بازار ادعاهاست و انفعال جامعه در برابر آن.
منبع: 
اختصاصی سایت موسیقی ما
تاریخ انتشار : شنبه 2 آبان 1394 - 18:37

دیدگاه‌ها

سه شنبه 28 مهر 1394 - 20:08

مطلب تامل بر انگیزی بود؛ ممنون از نویسنده گرامی.

چهارشنبه 29 مهر 1394 - 14:20

این همه هیاهو برای هیچ .... گر نداری ' دانش ترکیب رنگ ... بین گلها ' زشت یا زیبا مکن . . . . . خوب دیدن ' شرط انسان بودن است ... عیب را در این و آن ' پیدا مکن.
به موضوع بسیار مهم و قابل تاملی اشاره فرمودید نویسنده عزیز . امید که تاثیر گذار باشد...

پنجشنبه 30 مهر 1394 - 10:35

با سلام
بخش هایی از قلم نویسنده رو قبول ندارم
اولآ تا زمانی که هیچکس نسبت به تنزل موسیقی و سطح فرهنگ اعتراضی نکنه، خیلیها متوجه نمیشن
چه برسه به اینکه اصلآ بخواد اصلاحی صورت بگیره!
بنابراین هنرمند در اولین قدم میاد نسبت به سخیف شدن هنر اعتراض میکنه تا بلکه بتونه جند نفری رو آگاه کنه

ثانیآ درسته که تعداد معدودی از آثار فاخر موفق به جذب مخاطب عام هم شدند، اما به طور کلی امروزه آثار فاخر مخاطب زیادی ندارند و آثار پرمخاطب هم معمولآ فاخر نیستند! بنابراین جای شکی نیست که یه جای کار می لنگه!!

ثانیآ اینکه قیاس آخر در مورد ایده کاستوریادیس رو هم قبول ندارم ... چون به نظرم جای زشتی و زیبایی توی این دو تا قضیه برعکسه
یعنی توی کتاب، زشتی میخواد جلوی انتشار زیبایی رو بگیره اما اینجا هنرمندان معترض میخوان که زیبایی جا زشتی رو بگیره

زیاده عرضی نیست...
والسلام.

افزودن یک دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

Plain text

  • هیچ تگ HTML ی مجاز نیست.
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
CAPTCHA
This question is for testing whether or not you are a human visitor and to prevent automated spam submissions.



دانلود نفی و دیگر هیچ ... | موسیقی ما